جامی (اورنگ دوم سلامان و ابسال)/چون پدر روی سلامان را بدید
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
اورنگ اول | جامی (اورنگ دوم سلامان و ابسال) (چون پدر روی سلامان را بدید) از جامی |
اورنگ سوم |
چون پدر روی سلامان را بدید وز فراق عمر کاه او رهید، بوسههای رحمتش بر فرق داد دست مهر از لطف بر دوشش نهاد کای وجودت خوان احسان را نمک! چشم انسان را جمالت مردمک! روضهی جان را نهال نوبری آسمان را آفتاب دیگری باغ دولت را گل نوخاسته برج شاهی را مه ناکاسته عرصهی آفاق لشکرگاه توست سرکشان را روی در درگاه توست پای تا سر لایق تختی و تاج نیست تاج و تخت را بی تو رواج تاج را مپسند بر فرق خسان! تخت را در زیر پای ناکسان! ملک، ملک توست، بستان ملک خویش! ملک را بیرون مکن از سلک خویش! دست ازین شاهد پرستی باز کش! شاهی و شاهدپرستی نیست خوش دور کن حنای این شاهد ز دست! شاه باید بود یا شاهدپرست