جامی (اورنگ دوم سلامان و ابسال)/هر کجا از عشق جانی در هم است
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
اورنگ اول | جامی (اورنگ دوم سلامان و ابسال) (هر کجا از عشق جانی در هم است) از جامی |
اورنگ سوم |
هر کجا از عشق جانی در هم است | محنت اندر محنت و غم در غم است | |
خاصه عشقی کهش ملامت یار شد | گفت و گوی ناصحان بسیار شد | |
از ملامت سخت گردد کار عشق | وز ملامت شد فزون تیمار عشق | |
بیملامت عشق ، جانپروردن است | چون ملامت یار شد خون خوردن است | |
چون سلامان آن ملامتها شنید | جان شیرینش ز غم بر لب رسید | |
مهر ابسال از درون او نکند | لیک شوری در درون او فکند | |
جانش از تیر ملامت ریش گشت | در دل اندوهی که بودش بیش گشت | |
میبکاهد از ملامت جان مرد | صبر بر وی کی بود امکان مرد؟ | |
میتوان یک زخم خورد از تیغ تیز | چون پیاپی شد، چه چاره جز گریز؟ | |
روزها اندیشه کاری پیشه کرد | بارها در کار خویش اندیشه کرد | |
با هزار اندیشه در تدبیر کار | یافت کارش بر فرار آخر قرار | |
کرد خاطر از وطن پرداخته | محملی از بهر رفتن ساخته |