تير جفا بیدل شیرازی

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو




غم نيست اگر جان رفت اندر غم جانانم بر مقدمش افشاندم گر بود دو صد جانم




از دست غمش سهلست آمد به لب ار جانم هر لحظه چو جان بخشد لعل لب جانانم




بس فتنه كه اندر دين زان نرگس فتانم بس رخنه كه اندر دل زان ناوك مژگانم




ديدم چو سر آن زلف سرگشته و حيرانم بستم به پريشان دل زان روي پريشانم




بر ديده ام ار آيد صد تير جفا در عشق صادق نيم از رويت گر ديده بگردانم




بي صبح جمال تو هر شب كه به روز آرم غم خير شبي باشد چون شام صفهانم




با سرو قدت پست است هر سرو كه در بستان با آن رخ چون گل خار گلهاي گلستانم




هر شب كه توئي در بزم من شمع نميسوزم كز پرتو روي تو روز است شبستانم




بي يار بود گلخن گر گلشن فردوس است بيدوست بود دوزخ گر روضة رضوانم




بار سيب درختانم خاطر نكشد ديگر گر دست دهد از بخت آن سيب زنخدانم




لعل لب شيرينش هم چاشني جانست صد حيف كه ميباشد دور از لب و دندانم




تلخ است مذاق جان از دست تُرش رويان شيرين سخني بايد زان پستة خندانم




گفتم كه ازين پس دل بیدل ندهم از دست هندوي فسو ن سازش دل برد ز دستانم


M rastgar ‏۱ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۰۷:۲۰ (UTC)