بیست و پنجمین سال شاهنشاهی اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر/ سال ۱۳۲۵

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲ ژوئیهٔ ۲۰۱۵، ساعت ۱۷:۴۴ توسط Bellavista (گفتگو | مشارکت‌ها) (اصلاح فاصلهٔ مجازی، اصلاح ارقام)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
درگاه اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر بزرگ ارتشتاران

بیست و پنجمین سال شاهنشاهی اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر

درگاه انقلاب شاه و مردم


یست و پنجمین سال شاهنشاهی اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر/ سال ۱۳۲۵


۱۳۲۵ ششمین سال


آذربایجان، کردستان و فارس در آتش!

به دنبال رویدادهای آذربایجان و کردستان، عشایر فارس نیز با عنوان "قیام سعادت"، گستاخانه و مسلحانه خواستار حکومت خودمختار شدند اما با وجود آنکه سال ۱۳۲۵ با ناامیدی و آشفتگی آغاز شده‌بود، ششمین سال شاهنشاهی اعلیحضرت همایون، سال رهایی ایران از خطر تجزیه بود.


سال ۱۳۲۵، ششمین سال پادشاهی شاهنشاه، در حالی آغازشد که چشم و دل مردم نگرانِ آذربایجان بود. حکومت پوشالی دموکرات تحت پوشش نیروهای مسلح سرخ، سرتاسر آذربایجان را گرفته و آن سرزمین را در از ایران جدا کرده‌بود. در تبریز و سایر شهرهای آذربایجان، زبان پارسی از بین رفته‌بود. نیروهایی که "دموکرات فرقه سی" بر سازمانهای اداری گماشته‌بود، با شدت و خشونت امور آذربایجان را در دست داشتند. جلوی رفت‌وآمد میان آذربایجان و سایر نقاط ایران به طور عملی گرفته شده‌بود و تنها کسانی می توانستند داشتند به آذربایجان بروند یا از آذربایجان بیایند که پروانه عبور، از سوی "فرقه" به نیروهای ارتش سرخ در قزوین نشان می‌دادند. جسته و گریخته اخباری از کشتار و نهیب، چپاول دهات، به زنجیرکشیدن مردم، ترورهای گروهی، پاکسازی مخالفین و کسانی که هنوز حاضر نبودند زنجیر بندگی حکومت پوشالی پیشه‌وری و یاران او را به گردن بگیرند، از مرزهای بسته آذربایجان به خارج نفوذ می‌کرد و بر پریشانی و نگرانی همه مردم می‌افزود.


پیمان با روس ها

در اسفندماه سال ۱۳۲۴ قوام، نخست‌وزیر زمانی که به سرپرستی گروهی برای گفتگوهای بازرگانی و سیاسی به شوروی سفر کرده‌بود، از مسکو بازگشت و به زودی آشکار شد هنگام گفتگوهای مسکو، پیمان هایی برای واگذاری امتیازاتی با روس ها گذارده شده‌است. این پیمان ها خود بر نگرانی مردم افزود تا آنکه روز پنجم فروردین‌ماه ۱۳۲۵، باوجود تحریکات فراوانی که به کار رفت، دادخواست ایران در شورای امنیت سازمان ملل پذیرفته شد و در پهرست کارهای شورای امنیت قرار گرفت.

در کتاب خاطرات شاهنشاه می‌خوانیم:

«... قوام، نخست‌وزیر ایران، به روس ها وعده داد که اگر نیروهای خود را از ایران فراخوانند، چند فقره امتیاز به آنها واگذارکند و از جمله وعده داده‌بود که به مجلس شورای ملی ایران توصیه کند که با تشکیل شرکت مختلط نفت روس و ایران که پنجاه‌ویک درصد از سهام متعلق به روسها باشد، برای کشف و بهره‌برداری از منابع نفت شمال موافقت کند و سه نفر از اعضای حزب توده را در کابینه خود شرکت دهد و حکومت انقلابی آذربایجان را به رسمیت بشناسد و شکایت ایران را علیه روسیه از سازمان ملل پس بگیرد.
آقای علاء که آن زمان سفیر بزرگ دولت شاهنشاهی در واشنگتن و نماینده کشور ایران در شورای امنیت سازمان ملل متحد بود، مصمم گشت از دستور نخست‌وزیر سرپیچی کرده و از خارج ساختن شکایت ایران از دستور شورای امنیت امتناع نماید. وی می‌دانست که من شخصاً با خارج ساختن شکایت از دستور شورای امنیت موافق نبوده‌ام و قوام هم در اثر فشار روسها به این کار مبادرت کرده‌است. در اولین جلسه شورای امنیت آقای علاء شکایت ایران را با بیانی شیوا و مؤثر طرح نمود. پنج روز بعد در جلسه دیگر شورای امنیت، گرومیکو نماینده شوروی، در میان تعجب حضار اعلام داشت که در ظرف پنج یا شش هفته تمام نیروی شوروی مشروط بر اینکه اتفاق غیرمنتظره‌ای روی ندهد، از خاک ایران خارج خواهدشد. سرانجام در ۱۹ اردیبهشت، نیروی نظامی شوروی خاک ایران را تخلیه کرد ...»


پیشه‌وری در تهران

هنگامی که دادخواست ایران در شورای امنیت راه قانونی خود را می پیمود، گروهی به رهبری پیشه‌وری، برای گفتگو با دولت به تهران آمدند. همراهان پیشه‌وری که اونیفورم ارتش سرخ به تن داشتند تنها پنج روز در تهران ماندند و چون گفتگوهای ایشان به انجامی نرسید، در یک آگهی، واپس افتادن گفتگوها به آگاهی رسید و این گروه به تبریز بازگشت.

با وجود آنکه روسها به پیمان خود وفاکردند و نیروهای شوروی در هنگامی که بیان شده‌بود ایران را ترک گفتند، فرقه دموکرات همچنان زمام اختیار آذربایجان را در دست داشت و در مردادماه نیز، قوام که به تازگی با تشکیل گروه دموکرات، رهبری گروه را نیز پذیرفته‌بود، کابینه خود را بازسازی کرد و سه وزیر توده‌ای در دولت خود شرکت داد که عبارت بودند از دکتر کشاورز، وزیر فرهنگ – دکتر یزدی، وزیر بهداری و ایرج اسکندری، وزیر بازرگانی و پیشه و هنر.


سیاست جدید دولت


پیرامون سیاست جدید دولت قوام، شاهنشاه در خاطرات خود اشاره می‌کنند:

«در این هنگام قوام رویه عجیب و غریبی در پیش گرفت. وی که ظاهراً تحت نفوذ روسها واقع شده‌بود، روزی به من پیشنهاد کرد که یا در کلیه امور شخصاً تصمیم بگیرم و یا او را در اداره امور آزاد بگذارم و البته نظرش همان شق دوم بود. ولی مردم از سیاست ملایم و رویه مسالمت‌آمیز وی در برابر کمونیستها چندان راضی نبودند و کم‌کم طوایف جنوب ایران سر به گردنکشی بلند کرده و طرد وزرای توده‌ای را از کابینه خواستارشدند.

قوام در نظرداشت افسران خیانتکار را که از ارتش ایران فرارکرده و به پیشه‌وری پیوسته بودند، مجدداً به خدمت گماشته و حتی سایر افرادی که از جانب پیشه‌وری به اخذ درجه افسری نائل شده‌بودند در خدمت ارتش ایران وارد کند. وی روی پای من افتاده استدعانمود که بدین امر موافقت کنم، ولی من به او خاطرنشان کردم که ترجیح می‌دهم دستم قطع شود و چنین کاری را امضاءنکنم.

قوام در کمال ساده‌لوحی تصور می‌کرد که می‌توان با اخذ این رویه مسالمت، هم مقام خود و هم تمامیت ایران را حفظ نماید. نظر به جهات فوق، قوام را احضارنموده، دستوردادم کابینه خود را منحل نموده کابینه جدیدی بدون شرکت اعضاء حزب توده تشکیل دهد و در همان وقت فرمان انتخابات جدید را صادرنمودم. فرمان برای تجدید انتخابات تمام کشور صادر شده‌بود و به طور وضوح استان آذربایجان را نیز شامل می‌شد و بدیهی است که طبق دلخواه حکومت خودمختار آذربایجان نبود ...»


شورش فارس ...


در نخستین روزهای مهرماه فاش شد که در فارس نیز برخی ایلات و عشایر به پیروی از روش آذربایجان، آهنگ خودمختاری در سر می‌پرورانند.

به این جهت نخست‌وزیر طی تلگراف حضوری با ناصر قشقایی بحث و گفتگو کرد و رادیوی تهران ضمن سخنانی، به آگاهی همگان رساند که؛ چون خواسته‌ها و عملیات عشایر فارس با وحدت ملی دوگانگی دارد، بهتر است هر چه زودتر این زمزمه از میان برود و مردم گمراه‌شده فارس بایستی به پیامدهای ناگوار گردنکشی بر ضد دولت مرکزی توجه داشته‌باشند و در صورتی که ایلات فارس از خودسری و گردنکشی پشیمان شوند، دولت به خواسته‌های آنان توجه خواهدداشت.

هم زمان با زمزمه‌های خودمختاری ناهنجار فارس، در تاریخ سوم مهرماه، عشایر حیات داودی و دشتستانی به شورشهایی در بندر بوشهر و بنادر اطراف آن دست زدند. این شورشها رفته‌رفته شدت یافت تا آنکه اعلام شد روز دوم مهرماه با وجود پافشاری سرسخت پادگان بوشهر، افراد یاغی به شهر رخنه کرده‌اند و در بوشهر درگیری خونینی میان نیروهای دولتی و متجاوزین پیش آمده‌است.

برای گفتگو با سران عشایر فارس، روز سوم مهرماه گروهی از سوی دولت به شیراز حرکت کرد و ضمن این گفتگوها که با نمایندگان ایل قشقایی صورت گرفت، مشخص شد خواسته‌های اصلی آنها این است که دو وزیر مشاور از جانب عشایر فارس در کابینه شرکت داده‌شود و همچنین در استان فارس انجمنهای ایالتی و ولایتی تشکیل گردد.

این درخواستها پذیرفته نشدند و چون رفته‌رفته پیشروی عشایر در شهرها و بنادر جنوب ادامه پیدامی‌کرد، دولت تصمیم به بمباران مراکز عشایری گرفت. اما پیش از اجرای این تصمیم، پادگان کازرون پس از دوازده روز پایداری در برابر گردنکشان، فروپاشید و شماری افسر و سرباز شهید شدند.

سرانجام روز ۲۵ مهرماه به آگاهی همگان رسید که طبق پیمان بین نمایندگان دولت و ناصر قشقایی، شورش فارس به طرز دوستانه‌ای پایان یافته‌است و به این ترتیب شورشی که به نام "نهضت سعادت" در فارس ریشه گرفته‌بود، پایان یافت.

رویدادهای فارس که نشانه آشکاری از ضعف دولت مرکزی در آن روزها به شمار می‌رفت، نتیجه مستقیم شرکت وزرای توده‌ای در کابینه و همراهی دولت با حکومت پیشه‌وری بود.


پایان شورش آذربایجان


پس از پایان‌یافتن شورش فارس، نوبت پایان‌دادن به شورش آذربایجان بود. اگر چه شماری این امر را در آن زمان غیرممکن و محال می‌دانستند.

شاهنشاه می‌نویسند:

«... روسها در محظور عجیبی قرار گرفته‌بودند زیرا هم می‌خواستند از حکومت دست‌نشانده خود پشتیبانی کنند و هم بدین امید که قسمت شمال را به چنگ آورند، با تهران روابط حسنه داشتند ...

در این موقع به پیروی از ندای وجدان، دستوردادم که نیرویی به آذربایجان اعزام‌شود و شورشیان را بدون درنگ منکوب‌سازند. در همان موقع نیز شخصاً بر فراز استحکامات شورشیان پروازنمودم تا میزان نیروی آنها به دست آید.

در این موقع روسها هم به کلی از یاری دولت دست‌نشانده خود دست کشیدند و روز ۲۱ آذر ۱۳۲۵ نیروی ما فاتحانه وارد تبریز شد. حکومت شورشیان سرنگون گردید و سران یاغی و گردانندگان آن بساط نیز به کشور روسیه فرارکردند.»

شاهنشاه اضافه می‌کنند:

«مردم آزادی‌خواه تبریز و رضائیه که در تاریخ کشور در آزادی‌خواهی مشهورند، در امر برانداختن حکومت پوشالی آذربایجان در حقیقت پیشقدم بودند. مردم این دو شهر بسیاری از سربازان کمونیستی را از میان بردند و اگر نیروی نظامی ایران مانع نمی‌شد، به زندان ریخته و کمونیستهایی را که در زندان بودند، معدوم می‌ساختند. در همین موقع نیز نیروی ارتش ایران با کمک افراد طوایف کُرد و ساکنین محلی کردستان، حکومت پوشالی کردستان را برانداخت ...»

در عملیات نظامی برای سرکوبی شورشیان آذربایجان و کردستان، اعلیحضرت همایونی، خود فرماندهی نیروها را برعهده داشتند. ایشان در خاطراتشان یادآور می‌شوند:

«روزی سفیر بزرگ شوروی در تهران تقاضای شرفیابی فوری نمود و من به او بار دادم. هنگامی که بار یافت، نسبت به اعزام نیروی نظامی به آذربایجان با لحن تهدیدآمیزی اعتراض نمود و اظهارداشت که ما با این عمل صلح جهان را به خطر انداخته‌ایم و به نام دولت متبوعه خود از من که شاهنشاه و فرمانده کل قوای ایران بودم، تقاضا داشت نیروی خود را فراخوانم. من به او گفتم مسئله برعکس است و اوضاعی که تا به حال در آذربایجان حکمفرما بوده، صلح جهان را به خطر انداخته‌است. آنگاه از قبول تقاضای او امتناع کردم و تلگرافی را که همان ساعت از طرف استاندار حکومت پوشالی آذربایجان رسیده و حاضربودن شورشیان را برای تسلیم بلاشرط اطلاع می‌داد، به او ارائه دادم. سفیر که دیگر نمی‌توانست مطلبی عنوان کند و مبهوت گشته‌بود، اجازه مرخصی خواست ...»

بدین ترتیب سالی در آشفتگیهای شدید، شورشها و گردنکشیها گذشت و هنگامی آفتاب آخرین روز ۱۳۲۵ فرومی‌رفت، مردم خرسند بودند که اثری از آن همه رویدادهای دهشت‌زا بر جای نمانده و با تلاش و کوشش پادشاه جوان، مملکت تمامیت ارضی و استقلال واقعی خود را بازیافته‌است.


(زیرنویس عکسها):

در جریان فرستادن نیرو به آذربایجان، اعلیحضرت همایونی خود فرماندهی نیرو را برعهده داشتند.


آغاز سال ۱۳۲۵، هنگامی که آذربایجان در دست دموکراتها بود و زمزمه گردنکشی عشایر جنوب به گوش می‌رسید، قوام‌السلطنه، نخست‌وزیر آن هنگام، یک کابینه همبستگی تشکیل داد که سه وزیر از حزب توده در آن شرکت داشتند.

در این عکس که از کابینه قوام گرفته شده‌است، از چپ به راست؛ سرلشگر محمدحسین فیروز، سپهبد امیراحمدی، مظفر فیروز، انوشیروان سپهبدی، احمد قوام (قوام‌السلطنه)، دکتر فریدون کشاورز، اللهیار صالح، ایرج اسکندری، عبدالحسین هژیر، دکتر منوچهر اقبال، دکتر مرتضی یزدی و امیر علائی دیده‌می‌شوند.


پیش از پایان‌یافتن شورش آذربایجان، گماشتگان چپ‌گرا در مرکز هر روز بهانه‌ای به دست آورده، به راهپیمایی و زدوخورد با پلیس و نیروهای انتظامی می‌پرداختند.

عکس بالا صحنه‌ای از راهپیمایی و زدوخوردهای اشاره‌شده را در سال ۱۳۲۵ نشان می‌دهد.


ایلات و عشایر جنوب تحت تحریکات دست‌اندرکاران خرابکار، گردنکشی کرده و شورشی به نام "نهضت سعادت" به وجود آورده‌بودند. اگر دولت به خواسته‌های آنان که همگی مسلح بودند ترتیب اثر می‌داد، استان فارس نیز از خاک ایران جدا می‌شد.