اوحدی مراغهای (غزلیات)/خیز، که در میرسد موکب سلطان گل
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (خیز، که در میرسد موکب سلطان گل) از اوحدی مراغهای |
' |
خیز، که در میرسد موکب سلطان گل | چارهی بزمی بساز، تا بنهی خوان گل | |
گل دو سه روزی مقام بیش نگیرد به باغ | این دو سه روزی که هست جان تو و جان گل | |
طفل ریاحین مکید شیر ز پستان ابر | بلبل شوریده دل شد به شبستان گل | |
زود ببینی چو من فاخته را در چمن | ساخته آوازها بر لب خندان گل | |
در بن بیدار فگند مسند جمشید می | بر سر باد آورند تخت سلیمان گل | |
ساغر و پیمانهای چند پر از می بیار | زود، که ما دادهایم دست به پیمان گل | |
خار چمن را بگو: کز سر شاخ درخت | تیغ میفگن، که شد قلعه به فرمان گل | |
غنچه گریبان خود تا بن دندان درید | نالهی بلبل مگر نیست به دندان گل؟ | |
دست صبا غنچه را بار دهد بر شجر | تا بنماید به خلق قصهی پنهان گل | |
از سخن اوحدی پرورقی زن، که آن | هر ورقی آیتیست آمده در شان گل |