اوحدی مراغهای (غزلیات)/حسن خود عرضه کن، ای ماه پسندیده صفات
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (حسن خود عرضه کن، ای ماه پسندیده صفات) از اوحدی مراغهای |
' |
حسن خود عرضه کن، ای ماه پسندیده صفات | تا شود دیدهی ما روشن از آثار صفات | |
لب لعل و دهن تنگ و خط سبز تو برد | در جهان آب رخ معدن و حیوان و نبات | |
چشمم از گریه فراتست و رخ از ناخن نیل | تو توانی که به هم جمع کنی نیل و فرات | |
همچو فرهاد دگر کوه گرفتیم و کمر | در فراق رخت، ای دلبر شیرین حرکات | |
جز وفاق تو حدیثم نبود وقت نشو | جز وفای تو به یادم نبود روز وفات | |
سیم اشک من از آن نقد روانست، که گشت | لب لعل تو محصل، خط سبز تو برات | |
هر چه گویی بتوانم، مگر از روی تو صبر | و آنچه خواهی بکنم، جز به فراق تو ثبات | |
نیک درویشم و در حسن زکاتی هم همست | بده، ای محتشم حسن، به درویش زکات | |
کردم اندیشه که آن روز کجا دانم رفت؟ | گر بیابم ز کمند سر زلف تو نجات | |
اوحدی داد تو از شاه بخواهد روزی | که بگردد به فراق رخ زیبای تو مات |