اوحدی مراغهای (غزلیات)/حال این پیکر از آن بتگر دانا پرسیم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (حال این پیکر از آن بتگر دانا پرسیم) از اوحدی مراغهای |
' |
حال این پیکر از آن بتگر دانا پرسیم | یا خود از پیش حکیمان توانا پرسیم | |
چه طلسمست درین گنج و چه رسمست او را | یا چه اسمست؟ کسی نیست کزو وا پرسیم | |
راه بسیار درین خانه، ولیکن ما را | راه آن نیست که گوییم سخن، یا پرسیم | |
هر که ما را بشناسد به خدا راه برد | کو شناسنده؟ که از وی سخن ما پرسیم | |
جان مسیحست و صلیبش تن و این معنی را | زود دانیم اگر پیش مسیحا پرسیم | |
سر فرزند درین خانه نشد پیدا، لیک | چون به آن خانه در آییم ز بابا پرسیم | |
روح را پیشتر از آدم و حوا اصلیست | ما نه طفلیم، که از آدم و حوا پرسیم | |
صد هزار اسم فزونست و مسماش یکی | اسم جوییم کنون؟ یا ز مسما پرسیم؟ | |
حال امروز بپرسیم ز داننده به نقد | حال فردا بگذاریم، که فردا پرسیم | |
قطرهای بیش نباشد دو جهان از دریاش | صفت قطره همان به که ز دریا پرسیم | |
اوحدی، رو، تو سخن گوی که مقصود سخن | یک حدیثست و هم از مردم یکتا پرسیم |