اوحدی مراغهای (غزلیات)/تو گلشن حسنی و ما چون خار و خاشاک، ای صنم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (تو گلشن حسنی و ما چون خار و خاشاک، ای صنم) از اوحدی مراغهای |
' |
تو گلشن حسنی و ما چون خار و خاشاک، ای صنم | از ما چرا رنجیدهای؟ حاشاک، حاشاک! ای صنم | |
آثار خشم و چشم تو کفرست و ایمان، ای پری | گفتار تلخ و لعل تو زهرست و تریاک، ای صنم | |
از دردمندان چنین در دل کدورت داشتن | ما را شگفت آید همی زان گوهر پاک، ای صنم | |
وقت گلست، ای ماهوش، در وقت گل خوش باش، خوش | از دوستان اندر مکش روی طربناک، ای صنم | |
زلفت به صید انگیختن دامیست دیگر، ای پسر | چشمت به تیر انداختن ترکیست بیباک، ای صنم | |
کز سر به شمشیرم دهی، یا بند بر پایم نهی | هرگز نخواهم داشتن دستت ز فتراک، ای صنم | |
دیشب مبارکباد من کردی به عشق خویشتن | یارب! که باد این جان و تن، آن باد را خاک، ای صنم | |
من شوق وحشی ناظری یبکی بدمع سایری | ماکان یصبوا خاطری ما یحب لولاک، ای صنم | |
دوشم چو میگفتی که: تو در غم نمانی، اوحدی | از آسمان آمد ندا: آمین و ایاک، ای صنم |