انوری (مقطعات)/روبهی می‌دوید از غم جان

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' انوری (مقطعات) (روبهی می‌دوید از غم جان)
از انوری
'


روبهی می‌دوید از غم جان روبه دیگرش بدید چنان
گفت خیرست بازگوی خبر گفت خیرگیر می‌کند سلطان
گفت تو خر نی چه می‌ترسی گفت آری ولیک آدمیان
می‌ندانند و فرق می‌نکنند خر و روباهشان بود یکسان
زان همی ترسم ای برادر من که چو خر برنهندمان پالان
خر ز روباه می‌بنشناسند اینت کون خران و بی‌خبران