انوری (مقطعات)/بافلک دی نیازمندی گفت
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | انوری (مقطعات) (بافلک دی نیازمندی گفت) از انوری |
' |
بافلک دی نیازمندی گفت | چون منت گر نیازمند کنند | |
زان ستمها که گردش تو کند | توچه گویی که باتو چند کنند | |
آخر این اختران بی معنیت | چند بخت مرانژند کنند | |
بی سبب هر زمان چو پایهی خویش | پایهی طاقتم بلند کنند | |
به زمستان گر آتشی یابم | هفت عضوم برو سپند کنند | |
حلقهی جیب کهنه در حلقم | هر زمان حلقهی کمند کنند | |
عالمی ناپسند احوالند | تا کی احوال ناپسند کنند | |
در احسان چرا بنگشایند | چارهی چند مستمند کنند | |
فلکش گفت بربروت مخند | که جهانیت ریشخند کنند | |
در احسان بگو که بگشاید | بوالحسن را چو تختهبند کنند | |
ما در آنیم تا قضا و قدر | زهر آن فتنه باز قند کنند | |
که به مویی فلک بیاویزد | گر به مویی برو گزند کنند |