انوری (قصاید)/ای کلک تو پشت ملک عالم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | انوری (قصاید) (ای کلک تو پشت ملک عالم) از انوری |
' |
ای کلک تو پشت ملک عالم | وی روز تو عید دور آدم | |
هرچ آمده زیر آفرینش | زاندازهی کبریای تو کم | |
وقتی که هنوز آسمان طفل | آدم به طفیل تو مکرم | |
در سلسلهی زمان مخر | بر هندسهی جهان مقدم | |
عدل تو شبی چو روز روشن | روز تو چو روز عید خرم | |
با رای تو چرخ در مصالح | الحانکنان که هان تکلم | |
با عزم تو دهر در مسالک | اصرارکنان که هین تقدم | |
صدر تو به پایه تخت جمشید | خنگ تو به سایه رخش رستم | |
در موکب تو به میخ پروین | مه بر سم مرکبانت محکم | |
در کوکبهی تو طرهی شب | بر نیزهی بندگانت پرچم | |
وز عکس طراز رایت تو | آن رفعت ونصرت مجسم | |
بر دوشت فلک قبای کحلی | در چشم قضا نموده معلم | |
در دست تو کارنامهی جود | با جاه تو بارنامهی جم | |
بر آب روان نگاه دارد | حفظ تو نشان نقش خاتم | |
در شوره ز فتح باب دستت | با نامیه هم عنان رود یم | |
در گرد جنیبت نفاذت | هرگز نرسد قضای مبرم | |
در خشم تو عودهای رحمت | با زخم تو سفتهای مرهم | |
سبحانالله که دید هرگز | در آتش دوزخ آب زمزم | |
نوک قلم ترا پیاپی | خاک قدم ترا دمادم | |
اعجاز کف کلیم عمران | آثار دم مسیح مریم | |
اسرار قضا نهاده کلکت | در خال و خط حروف معجم | |
آنجا که صریر او مقرر | در معرض او عطارد ابکم | |
توقیع تو در دیار دولت | تفویض همی کند مسلم | |
هر صدر به صاحبی مید | هر تخت به خسروی معظم | |
در عدل تو آوخ ار نبودی | معماری کاینات مدغم | |
زیر لگد نحوس هستی | هر هفت فلک شکسته طارم | |
باطل شدهی قضای قهرت | حاصل نشود به حشر اعظم | |
کز بیم ملامت نشورش | در منفذ صور بگسلد دم | |
گر قهر تو بر فلک نهد پای | در محور عالم افکند خم | |
تاب سخطت زمین ندارد | چه جای زمین که آسمان هم | |
تا عرصهی عالم عناصر | خالی نبود ز شادی و غم | |
شادی و سعادت تو بادا | با عنصر انتظام عالم | |
عمرت همه ملک و ملک باقی | دورت همه عید و عید خرم | |
واندر دو جهان مخالفت را | با عجز و عنا و رنج در هم | |
با سخرهی سیلی حوادث | یا کورهی آتش جهنم | |
نازان ز تو در صدور فردوس | جد و پدر و برادر و عم |