انوری (قصاید)/ای جهان را جمال و جاه تو زین
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | انوری (قصاید) (ای جهان را جمال و جاه تو زین) از انوری |
' |
ای جهان را جمال و جاه تو زین | اسم و رسم تو اسم و رسم حسین | |
در و دست تو مقصد آمال | دل و طبع تو مجمعالبحرین | |
عرصهی همتت چنان واسع | که در آن عرصه گم شود کونین | |
نزد عهدت وفا برابر دین | پیش طبعت عطا برابر دین | |
حال من بنده و حوالت من | گشت آب حیات و ذوالقرنین | |
ای چو الیاس و خضر بر سر کار | عزم تزویج کن مگو من این | |
انتظارم مده بده ز کرم | گر همه نقد نیست بینالبین | |
من نگویم که مینخواهم جنس | تو مگو نیز من ندارم عین | |
خود چو معطی تویی و سایل من | بیش از این عشوه شین باشد شین | |
ای چو سیمرغ جفت استغنا | بیش از این باش با غرابالبین |