انوری (قصاید)/ای بر اعدا و اولیا پیروز
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | انوری (قصاید) (ای بر اعدا و اولیا پیروز) از انوری |
' |
ای بر اعدا و اولیا پیروز | در مکافات این و آنشب و روز | |
بر یکی جود فایضت غالب | وز دگر جاه قاهرت کینتوز | |
بذل نزدیک همت تو چو وام | کرمت وام تو ز شکر اندوز | |
داده بیمیل و کرده بیکینه | دور این مایهساز صورتسوز | |
قالب دوستانت را دل شیر | حال دشمنانت را سگ و یوز | |
ای بحق هر دو تصرف تو | مالک هر دوی بدر و بدفوز | |
زانکه اقبال خویش را دیدم | با رخ دلگشای جانافروز | |
گفتمش هان چگونه داری حال | زیراین ورطه تاب حادثهسوز | |
گفت ویحک خبر نداری تو | که بگو بازگشت آخر گوز | |
حدثان کرد رای پایافزار | آسمان گشت مرغ دستآموز | |
شب محنت به آخر آمد و شد | شب من روز و روز من نوروز | |
روزم از روز بهترست اکنون | از مراعات شمس دین بهروز | |
باد عمرش چو جاه روز افزون | عمر اعداش عمر روز سپوز | |
حاسدانش همیشه سرگردان | غم بر ایشان ز بخت بد فیروز | |
وقت بر آبریز سبلتشان | آنکه گویند صوفیانش گوز | |
جاودان از فلک خطابش این | کای بر اعداد و اولیا پیروز |