انوری (غزلیات)/کس نداند کز غمت چون سوختم

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' انوری (غزلیات) (کس نداند کز غمت چون سوختم)
از انوری
'


کس نداند کز غمت چون سوختم خویشتن در چه بلا اندوختم
دیدنی دیدم از آن رخسار تو جان بدان یک دیدنت بفروختم
برکشیدم جامه‌ی شادی ز تن وز بلا دلقی کنون نو دوختم
هرچه دانش بود گم کردم همه در فراقت زرگری آموختم
زر براندودم برین رخسار سیم آتش اندر کوره‌ی دل سوختم