انوری (غزلیات)/چون نیستی آنچنان که میباید
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | انوری (غزلیات) (چون نیستی آنچنان که میباید) از انوری |
' |
چون نیستی آنچنان که میباید | تن در دادم چنانکه میآید | |
گفتی که از این بتر کنم خواهی | الحق نه که هیچ درنمیباید | |
با این همه غم که از تو میبینم | گر خواب دگر نبینیم شاید | |
با فتنهی روزگار تو عیدست | هر فتنه که روزگار میزاید | |
گفتم که دلم به بوسه خرسندست | گفتی ندهم وگرچه میباید | |
زین طرفه ترت حکایتی دارم | دل بین که همی چه باد پیماید | |
بوسی نه بدید و هر زمان گوید | باشد که کناری اندر افزاید | |
دستی برنه که انوری ای دل | از دست تو پشت دست میخاید |