انوری (غزلیات)/چه گویی با تو درگیرد که از بندی برون آیم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | انوری (غزلیات) (چه گویی با تو درگیرد که از بندی برون آیم) از انوری |
' |
چه گویی با تو درگیرد که از بندی برون آیم | غمی با تو فرو گویم دمی با تو برآسایم | |
ندارم جای آن لیکن چو تو با من سخن گویی | من بیچاره پندارم که از جایی همی آیم | |
مرا گویی کزین آخر چه میجویی چه میجویم | کمر تا از توبربندم فقع تا از تو بگشایم | |
غمی دارم اگر خواهی بگویم با تو ورنه نه | بدارم دست از این معنی همان دستی همی خایم | |
به جان گر بوسهای خواهم بده چون دل گرو داری | مترس ارچه تهیدستم ولیکن پای برجایم | |
اگر دستی نهم بر تو نهادم دست بر ملکی | وگرنه بیتو تنگ آید همه آفاق در پایم | |
فراقت هر زمان گوید که بگریز انوری رستی | اگر می راستی خواهی چو هندو نیست پروایم |