انوری (غزلیات)/نام وصل اندر زبانی افکنی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | انوری (غزلیات) (نام وصل اندر زبانی افکنی) از انوری |
' |
نام وصل اندر زبانی افکنی | تا دلم را در گمانی افکنی | |
راست چون جان بر میان بندد دلم | خویشتن را بر کرانی افکنی | |
از جهان آن دوست داری کاتشی | هر زمان اندر جهانی افکنی | |
چشمت اندر تیر بارانش افکند | زلف چون در حلق جانی افکنی | |
چون قرین شادیی خواهم شدن | بر سپهر غم قرانی افکنی | |
گر کنم در عمر دندانی سپید | در نوالهام استخوانی افکنی | |
پادشاهی در نکویی چت زیان | گر نظر بر پاسبانی افکنی | |
طالعی داری که خورشیدی شود | سایه گر بر آسمانی افکنی | |
هجر را گویی که کار انوری | بوک با نام و نشانی افکنی | |
با سروکاری چنینش درخورست | اینکه در پای چنانی افکنی |