انوری (غزلیات)/مکن ای دل که عشق کار تو نیست

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' انوری (غزلیات) (مکن ای دل که عشق کار تو نیست)
از انوری
'


مکن ای دل که عشق کار تو نیست بار خود را ببر که بار تو نیست
مردی از عشق و در غم دگری گرچه این هم به اختیار تو نیست
دیده راز تو فاش کرد ازآنک دیده در عشق رازدار تو نیست
نوبهار آمد و جهان بشکفت زان ترا چه چو نوبهار تو نیست