انوری (غزلیات)/غم عشق تو از غمها نجاتست

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' انوری (غزلیات) (غم عشق تو از غمها نجاتست)
از انوری
'


غم عشق تو از غمها نجاتست مرا خاک درت آب حیاتست
نمی‌جویم نجات از بند عشقت چه بندست آنکه خوشتر از نجاتست
مرا گویند راه عشق مسپر من و سودای عشق این ترهاتست
ز لعب دو رخت بر نطع خوبی مه اندر چارخانه شاه ماتست
دل و دین می‌بری و عهد و قولت چو حال و کار دنیا بی‌ثباتست
عنایت بر سر هجرم به آیین هم از جور قدیم و حادثاتست
چنان ترسد دل از هجر تو گویی شب هجران تو روز وفاتست
به جان و دل ز دیوان جمالت امیر عشق را بر من براتست
براتی گر شود راجع چه باشد نه خط مجد دین شمس الکفاتست