انوری (غزلیات)/رخت مه را رخ و فرزین نهادست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | انوری (غزلیات) (رخت مه را رخ و فرزین نهادست) از انوری |
' |
رخت مه را رخ و فرزین نهادست | لبت بیجاده را صد ضربه دادست | |
چو رویت کی بود آن مه که هر مه | سه روز از مرکب خوبی پیادست | |
کجا دیدست بیجاده چنان خال | که فرزین بند نعلت را پیادست | |
ز مادر تا تو زادی کس ندیدست | که یک مادر مه و خورشید زادست | |
از این سنگین دلی با انوری بس | که بیتو سنگها بر دل نهادست |