انوری (غزلیات)/دیدی که پای از خط فرمان برون نهادی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | انوری (غزلیات) (دیدی که پای از خط فرمان برون نهادی) از انوری |
' |
دیدی که پای از خط فرمان برون نهادی | دیدی که دست جور و جفا باز برگشادی | |
بردم ز پای بازی تو دست برد عمری | بازم به دست بازی تو دست برنهادی | |
بر کار من نهی به جفا پای هر زمانی | کارم ز دست رفت بدین کار چون فتادی | |
در خون و خاک پیش تو میگردم وز شوخی | در چشمت آب نیست ندانم که بر چه بادی | |
شاد آن زمان شوی که مرا در غمی ببینی | غم طبع شد مرا چو به غم خوردنم تو شادی | |
گویی از این پست به همه رنج یار باشم | نه رنجهات میرسد احسنت شاد بادی | |
در طالعم ز کس چو وفا نیست از تو ماند | از مادر زمانه به هر طالعی که زادی | |
عشقت به کار بردم و بردم چنانک بردم | عمری به باد دادی ودادی چنانک دادی | |
ای انوریت گشته فراموش یاد بادت | کو را هنوز در همه اندیشها به یادی |