انوری (غزلیات)/دوستا گر دوستی گر دشمنی

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' انوری (غزلیات) (دوستا گر دوستی گر دشمنی)
از انوری
'


دوستا گر دوستی گر دشمنی جان شیرین و جهان روشنی
در سر کار تو کردم دین و دل انده جانست وان در می‌زنی
برنیارم سر گرم در سرزنش ساعتی صد بار در پای افکنی
تا همی دانی که در کار توام رغم را پیوسته در خون منی
چند گویی خونت اندر گردنت بس به سر بیرون مشو گر کردنی
با منت چندین چه باید کارزار چون مصاف من ببوسی بشکنی
چون فلک با انوری توسن نگشت مردمی کن درگذر زین توسنی