انوری (غزلیات)/دل به عشقش رخ به خون تر میکند
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | انوری (غزلیات) (دل به عشقش رخ به خون تر میکند) از انوری |
' |
دل به عشقش رخ به خون تر میکند | جان ز جورش خاک بر سر میکند | |
میخورد خون دل و دل عشوهاش | میخورد چون نوش و باور میکند | |
گرچه پیش از وعده سوگندان خورد | آنهم از پیشم فرا تر میکند | |
گفتمش بس میکند چشمت جفا | گفت نیکو میکند گر میکند | |
عقل را چشم خوشش در نرد عشق | میدهد شش ضرب و ششدر میکند | |
زانکه تا دست سیاهش برنهند | زلفش اکنون دست هم در میکند | |
زر ندارم لاجرم بیموجبی | هر زمانم عیب دیگر میکند | |
گفت زر گفتم که جان، گفتا که خه | الحق این نقدم توانگر میکند | |
گفتم آخر جان به از زر گفت نه | لاجرم کار تو چون زر میکند | |
چون کنی خاکش همی بوس انوری | گرچه با خاکت برابر میکند |