انوری (غزلیات)/تا رنگ مهر از رخ روشن گرفته‌ام

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' انوری (غزلیات) (تا رنگ مهر از رخ روشن گرفته‌ام)
از انوری
'


تا رنگ مهر از رخ روشن گرفته‌ام بی‌رنگ او ببین که چه شیون گرفته‌ام
دریای من غذای دل تنگ من شدست دریای کشتیی که به سوزن گرفته‌ام
آهن دلا دلم ز فراق تو بشکند کو را به دست صبر در آهن گرفته‌ام
یک روز دامن تو بگیرم که چند شب در تو به اشک خویش به دامن گرفته‌ام
تا خود مرا ز بهر تو بودست دوستی زان بی‌تو خویشتن را دشمن گرفته‌ام
ترسم که جان من کم من گیرد از جهان کز جمله‌ی جهان کم جان من گرفته‌ام