انوری (غزلیات)/بیا که با سر زلف تو کارها دارم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | انوری (غزلیات) (بیا که با سر زلف تو کارها دارم) از انوری |
' |
بیا که با سر زلف تو کارها دارم | ز عشق روی تو در سر خمارها دارم | |
بیا که چون تو بیایی به وقت دیدن تو | ز دیدگان قدمت را نثارها دارم | |
بیا که بیرخ گلرنگ و زلف گل بویت | شکسته در دل و در دیده خارها دارم | |
بیا که در پس زانو ز چند روز فراق | هزار ساله فزون انتظارها دارم | |
چو آمدی مرو از نزد من که در همه عمر | به بوسه با لب لعلت شمارها دارم | |
نه جور بخت من و روزگار محنت تو | ذخیرههای بسی روزگارها دارم | |
مرا ز یاد مبر آن مبین که در رخ و چشم | ز گوش و گردن تو یادگارها دارم | |
خطاست اینکه همی گویم این طمع نکنم | که دستبرد طمع چند بارها دارم | |
قرارهای مرا با تو رنگ و بویی نیست | که با زمانهی اینها قرارها دارم | |
زکار خویش تعجب همی کنم یارب | چو ناردان فروبسته کارها دارم |