انوری (غزلیات)/بیا ای جان بیا ای جان بیا فریاد رس ما را

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' انوری (غزلیات) (بیا ای جان بیا ای جان بیا فریاد رس ما را)
از انوری
'


بیا ای جان بیا ای جان بیا فریاد رس ما را چو ما را یک نفس باشد نباشی یک نفس ما را
ز عشقت گرچه با دردیم و در هجرانت اندر غم وز عشق تو نه بس باشد ز هجران تو بس ما را
کم از یک دم زدن ما را اگر در دیده خواب آید غم عشقت بجنباند به گوش اندر جرس ما را
لبت چون چشمه‌ی نوش است و ما اندر هوس مانده که بر وصل لبت یک روز باشد دسترس ما را
به آب چشمه‌ی حیوان حیاتی انوری را ده که اندر آتش عشقت بکشتی زین هوس ما را