امیر خسرو دهلوی (گزیده از مطلع الانوار)/بود یدالله بوغا در مصاف
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | امیر خسرو دهلوی (گزیده از مطلع الانوار) (بود یدالله بوغا در مصاف) از امیر خسرو دهلوی |
' |
بود یدالله بوغا در مصاف | با یکی از کینه وران در طواف | |
حمله بسی کرد سوار دلیر | گبر ستیزنده نیامد به زیر | |
تا به چنان کش مکش از دستبرد | شد ز دو سوالت پیکار خرد | |
هر دو دلاور چون به کین آمدند | گرم ز توسن به زمین آمدند | |
دست به هم بر زده زان داوری | پای فشردند به زور آوری | |
حیدر کرار بسی کرد جهد | کاختر دشمن بزمین برد مهد | |
چون گه آن شد که به خون کردنش | دور کند بار سر از گردنش | |
زد به دلیری سگ زور آزمای | آب دهن بر رخ شیر خدای | |
سخت به پیچید به خشم اژدها | کرد ز ته صید مخالف رها | |
بس که در آویخت درو خشمناک | کان زده با دگر زد به خاک | |
زد سرش از خنجر و سینه شکافت | سر زده در پیش پیمبر شتافت | |
گفت رسولش که چو خصم درشت | به رزمی آورد به صد حیله پشت | |
چیست که بگرفتی و بگذاشتی | بار دگر دست به خون داشتی | |
گفت نیوشندهی ایزد شناس | کایزدم آورد به مغز این هراس | |
من چو شدم چیره بر آن سخت کوش | آب دهن زد به رخ من ز جوش | |
در غضب آورد مرا نفس خام | در دهن نفس نهادم لگام | |
کانچه غزا زین غضب آرام بجای | بهر خودست این نه ز بهر خدای | |
گشت ضروری که رها کردمش | پس ادب از بهر خدا کردمش | |
آنکه جهادش ز پی دین بود | این کند و شرط غزا این بود | |
مرد غزا جز ز پی دین نکرد | دید بسی خسرو اگر این نکرد |