امیر خسرو دهلوی (گزیده از مجنون و لیلی)/چون بر سر چرخ لاجوردی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | امیر خسرو دهلوی (گزیده از مجنون و لیلی) (چون بر سر چرخ لاجوردی) از امیر خسرو دهلوی |
' |
چون بر سر چرخ لاجوردی | خورشید نهاد رو به زردی | |
معشوقهی آفتاب پایه | برداشت ز فرق دوست سایه | |
بر عزم شدن ز جای بر خاست | عذری به هزار لطف درخواست | |
او در سخن و رفیق خاموش | تا پاک دلش ببرده از هوش | |
حیرت زده مهر بر دهانش | تب لرزه گرفته استخوانش | |
دانست مسافر خردمند | کو را چه شکنجه شد زبان بند | |
اندیشهی او خطاب پنداشت | خاموشی او جواب پنداشت | |
لختی کف پای پر ز خارش | بوسید و گرفت در کنارش | |
پس محمل ناقه جست در بست | بگشاد عقال و تنگ بر بست | |
شد بر شتر و زمام بسپرد | شاهین برسید و کبک را برد | |
میرفت و دو چشم خون فشانتر | خونابهی چشم زو روانتر | |
چون ماه به برج خویشتن شد | وان سرو رونده در چمن شد | |
در گوشهی غم نشست مهجور | تن از دل و دل ز خرمی دور | |
با شب ز رفیق راز میگفت | نامش میگفت و باز میگفت | |
چون خسته شد از دل سیه روز | گفت این غزل از درون پر سوز |