امیر خسرو دهلوی (گزیده از مجنون و لیلی)/ای عذر پذیر عذرخواهان
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | امیر خسرو دهلوی (گزیده از مجنون و لیلی) (ای عذر پذیر عذرخواهان) از امیر خسرو دهلوی |
' |
ای عذر پذیر عذرخواهان | عفو تو شفیع پرگناهان | |
خسرو که کمینه بندهی تست | در هر چه فتد افگندهی تست | |
آنرا که تو افگنی بهر زیست | بر داشتنش به بازوی کیست | |
بدار ز خاک ره که پستم | از دست رها مکن که مستم | |
هر چند تن گناه پرورد | در حضرت قرب نیست در خورد | |
با این همه گر پذیری این خاک | نقصان چه بود به عالم پاک | |
از یاد خودم کن آن چنان شاد | کز هستی خود نیایدم یاد | |
تا جان بودم امیدوارم | کز شکر تو دل تهی ندارم | |
خواهم به ستایش تو بودن | من خود چه توانمت ستودن | |
هم تو دل پاک ده زبان هم | در مدحت خویش و بلکه جان هم | |
به گر ندهی، بهیچ سانم | آن جان، که به خویش زنده مانم | |
جانیم ده، از خزینهی بیش | کم زنده به تو کند، نه از خویش | |
گیرم که نهام به لطف در خور، | آخر، نه که بندهام برین در؟ | |
گر رحمت تست بر نکو زیست، | رحمت کن بندگان بد کیست؟ | |
آخر نه گلم سرشتهی تست؟ | نیک و بد من نبشهی تست؟ | |
جرمم منگر، که چارهسازی | طاعت مطلب، که بی نیازی | |
گر عون تو رحمتی نریزد، | از طاعت چو منی چه خیزد؟ | |
فردا که، زبنده، راز پرسی | ناکرده و کرده باز پرسی | |
چون می دانی، بکارسستم | شرمنده مکن، بساز جستم | |
از رحمت خویش کن درم باز | بی آنکه ز کرده پرسیام باز | |
زان گونه به خویش ده پناهم | کز گنج تو خواهم آنچه خواهم | |
زینسان که امیدوارم از تو | خواهش، بجز این، ندارم از تو | |
کان دم که دمم ز تن بر آید | با نام تو جان من برآید | |
در حجلهی قدس بخش جایم | تا با تو به جانب تو آیم | |
آن راه نما به من نهایی | کاندر تو رسم، دگر تو دانی | |
در قربت حضرت مقدس | پیغمبر پاک رهبرم بس |