امیر خسرو دهلوی (گزیده از خسرو و شیرین)/چو صبح از پرده راه عاشقان کرد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | امیر خسرو دهلوی (گزیده از خسرو و شیرین) (چو صبح از پرده راه عاشقان کرد) از امیر خسرو دهلوی |
' |
چو صبح از پرده راه عاشقان کرد | برو نزد شعلهی گرم و دم سرد | |
دگر ره باز شیرین مجلس آراست | حریفان راست گشتند از چپ و راست | |
دو بی دل باز در زاری درامد | جگرها در جگر خواری درامد | |
ز نوش ساقیان و نغمهی ساز | می از دلهای صافی گشته غماز | |
ز آهی کز دو غم پرورده میخاست | حیا را اندک اندک پرده میخاست | |
نخست از دیده خسرو خون تراوید | بس آزار جگر بیرون تراوید | |
به شیرین گفت کای چشم مرا نور | مشو زینگونه نیز از مردمی دور | |
نه مهمان شکم گشتم به کویت | که جان از دیده شد مهمان رویت | |
چو خواندی تشنهی را بر چشمهساری | به تر کردن لبی بگذار باری | |
شکر پاسخ شد از پاسخ شکر ریز | که شیرین باد از من عیش پرویز | |
همه آتش بسوی خود مکن ساز | که داری در یکی سودا دو انباز | |
وگر تو ناصبوری کز تو دورم | چه پنداری که بینی من صبورم | |
چرا خوش نایدم با چون تو یاری | گرفتن کامی از بوس و کناری | |
ولی ناموس و ننگ پادشاهی | فتد ز آسیب فسق اندر تباهی | |
بیامیزد میان خاصه و عام | به هم نام حرام و حرمت نام | |
اگر بر تو کسی دیگر گزینم | به از تو کیست گو را برگزینم | |
مه نو گرد گر جا دیدی امید | نگشتی کفچه دستش پیش خورشید | |
کنون سوگند فردی میکنم یاد | که گیتی جفت جفت افگند بنیاد | |
که تار روزیکه خواهم در زمین جفت | به جز خسرو نخواهم در جهان خفت | |
وگر جان مرا غارت کند نقد | ز من نگشایدش یک عقده بی عقد | |
به آسان هم به عقد اندر نیایم | دلش را تا فراوان ناز مایم | |
چو شه دید آن چنان سوگند، عهدی | دگر در دل ننمود جهدی | |
به زلف و عارضش قانع شد از دور | به بوئی دل نهاد از مشک و کافور |