امیر خسرو دهلوی (گزیده از خسرو و شیرین)/حکایت فاش گشت اندر زمانه
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | امیر خسرو دهلوی (گزیده از خسرو و شیرین) (حکایت فاش گشت اندر زمانه) از امیر خسرو دهلوی |
' |
حکایت فاش گشت اندر زمانه | به گوش عالمی رفت این فسانه | |
چو اندر شهر گشت این داستان نو | رسید آگاهی اندر گوش خسرو | |
که شیرین راز عشق سست بنیاد | به دل شد رغبت خسرو به فرهاد | |
ندیمان هر چه بشنیدند از آن راز | همه گفتند شهرا یک به یک باز | |
فتاد اندر دل شه خارخاری | که دامان گلشن بگرفت خاری | |
بزرگ امید گفتش کانچه را یست | منت گویم دگر به دان خدای است | |
روان کن نامهای با یاد گاری | عتاب و لطف را در وی شماری | |
جواب نامه را چون باز خوانیم | مزاجش هر چه باشد بازدانیم | |
وزان پاسخ قیاس خویش گیریم | بدان اندازه کاری پیش گیریم | |
ملک فرمود کاین معنی صواب است | کلید هر سالی را جوابست | |
دبیر خاص را فرمود تا زود | کند نوک قلم را عنبر آلود | |
به املای ملک مرد هنرسنج | فشاند از کلک چوبین گوهرین گنج |