امیر خسرو دهلوی (گزیده از خسرو و شیرین)/به صد خواهشگری شهرا پریروی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | امیر خسرو دهلوی (گزیده از خسرو و شیرین) (به صد خواهشگری شهرا پریروی) از امیر خسرو دهلوی |
' |
به صد خواهشگری شهرا پریروی | به عشرتگاه خود شد میهمان جوی | |
شهنشه نیز نگذشت از رضایش | به مهمان رفت در مهمان سرایش | |
چو هر گل کرد خوش با بلبلی جای | ملک ماند و بهار عالم آرای | |
شکر گفتا که چون من خود برانم | که باقی عمر دولت با تو رانم | |
تو هم بهر دل من گر توانی | حدیثی گوش کن زان پس تو دانی | |
شهنشه زان حدیث آمد به خود باز | صنم برداشت مهر از حقهی راز | |
که گر خسرو نداند داند آفاق | که من چون رستم از غوغای عشاق | |
چه شیران را ز راه افگندم این جا | چه شاهان را کلاه افگندم این جا | |
چه زرها خاک شد بر استانم | چه سرها پست شد بر آشیانم | |
که با چندین حریفان بر در من | نیالود از لب کس ساغر من | |
نه مقصود من آن بود اندرین کار | که در در پرده دارم پارسا وار | |
ولیکن بس که نامت میشنیدم | هوایت را بصد جان میخریدم | |
کنون اقبال کرد آن کار سازی | که از وصلت کنم گردن فرازی | |
روا باشد که چندین کرده پرهیز | سرانجام از فساد اتش کنم تیز | |
مرا خواهی تو کش خواه اشتیاقت | که بی تزویج، دورم ز اتفاقت | |
ملک گفتا که هست این سهل کاری | به کابینی بیرزد چون تو یاری | |
همین دم موبدان را شو طلبگار | که تا فردا ندارم صبر این کار | |
صنم گفت ار چه جانت ناصبور است | بیا امشب که فردا هم نه دور است | |
ملک ناکام از ان سرو شکر خند | به آغوشی و بوسی گشت خرسند |