امیر خسرو دهلوی (انتخاب از قصاید)/منت ایزد را که شه بر تخت سلطانی نشست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | امیر خسرو دهلوی (انتخاب از قصاید) (منت ایزد را که شه بر تخت سلطانی نشست) از امیر خسرو دهلوی |
' |
منت ایزد را که شه بر تخت سلطانی نشست | در دماغ سلطنت باد سلیمانی نشست | |
شه معزالدین و الدنیا که از دیوان غیب | نام او برنامهی دولت به عنوانی نشست | |
کیقباد ، آن گوهر تاج کیان کز زخم تیغ | باج ایران بستد و برتخت تورانی نشست | |
چون به تخت سلطنت بنشستی از حکم ازل | تا ابد بنشین که آنجا هم تو میدانی نشست | |
زان کمرهای مرصع کز تو بر بستند خلق | هر بزرگی تا کمر در گوهر کانی نشست | |
ابر صد بار آبروی خویش را بر خاک ریخت | پیش ابر دست تو کاندر در افشانی نشست | |
بر در قصر چو فردوس تو رضوان بهشت | شاخ طوبی را عصا کرد و به دربانی نشست | |
دید قصر شاه را بابرج جوزا هم کمر | بنده خسرو چون عطارد در ثنا خوانی نشست |