امیر خسرو دهلوی (انتخاب از غزلیات)/چو کار جهان نیست جز بیوفایی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | امیر خسرو دهلوی (انتخاب از غزلیات) (چو کار جهان نیست جز بیوفایی) از امیر خسرو دهلوی |
' |
چو کار جهان نیست جز بیوفایی | در و با امید و فا چند پایی | |
رها کن چرا میکنی قصر و ایوان | به جایی که نبود امید رهایی | |
بلند آفتابیست هر یک که بینی | بگرداند رو در هوای هوایی | |
اگر آدمی غرقه گردد به دریا | از ان به که با کس کند آشنایی | |
اگر چه بسی دردها هست ، لیکن | جداگانه دردی است درد جدایی | |
چو دیدی که هستی بقایی ندارد | ز هستی چه لافی درین لابقایی | |
مرو بهر مشتی درم نزد هر خس | مکن خدمت گاو چون روستایی | |
به جیب فلک خسروا دست در کن | بهر جا چو دو نان چه دامن گشایی؟ | |
هر جا که لعلش در خنده آید | شکر ندارد آنجا بهایی | |
هر لحظه دارد دل با خیالش | خوش گفتگویی خوش ماجرایی | |
حسن اخلاق از خردمندان توان کردن طلب | خر بود آن کوادب جستن به سوی خر بود | |
بی خرد را عیب نتوان کرد در ترک ادب | عیب نبود مور بر تخت سلیمان گر بود | |
مطربی میگفت خسرو را که ای گنج سخن | علم موسیقی ز فن نظم نیکوتر بود | |
زانکه این علمی است کز دقت نیاید در قلم | وان نه دشوار است کاندر کاغذ و دفتر بود | |
پا سخش گفتم که من در هر دو معنی کاملم | هر دو را سنجیده بر وزنی که آن بهتر بود | |
فرق می گویم میان هر دو معقول و درست | تا دهد انصاف کز هر دو دانشور بود | |
نظم را علمی تصور کن به نفس خود تمام | کو نه محتاج سماع و صوت خنیا گر بود | |
گر کسی بی زیر و بم نظمی فرو خواند رواست | نی به معنی هیچ نقصان نه به لفظ اندر بود | |
ور کند مطرب بسی هان و هون هون درسرود | چون سخن نبود همه بی معنی و ابتر بود | |
نای زن را بین که صوتی دارد و گفتار زنی | لاجرم محتاج در قول کسی دیگر بود | |
پس درینصورت ضرورت صاحب صوت و سماع | از برای شعر محتاج سخن پرور بود | |
نظم را حاصل عروسی دان و نغمه زیورش | نیست عیبی گر عروسی خوب بی زیور بود | |
من کسی را آدمی دانم که داند این قدر | ور نداند پرسد از من ور نپرسد خر بود |