امیر خسرو دهلوی (انتخاب از غزلیات)/با چون تو مهی یک شب گر خواب توان کردن
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | امیر خسرو دهلوی (انتخاب از غزلیات) (با چون تو مهی یک شب گر خواب توان کردن) از امیر خسرو دهلوی |
' |
با چون تو مهی یک شب گر خواب توان کردن | از بهر خوشی عمری اسباب توان کردن | |
آن طره به یک سو نه وز گوشهی مه ما نا | شبهای سیاهم را مهتاب توان کردن | |
گر غمزهی تو جوید شاگرد به خونریزی | صد خضر و مسیحا را قصاب توان کردن | |
بدیدم یک رهش دیوانه گشتم | دلم گوید که بار دیگرش بین | |
دلم را سوختن ور باورت نیست | درونم چاک کن خاکسترش بین | |
چه خوش باشد ترا از خواب مستی | ز زخم بوسهها بیدار کردن | |
به جرم عشق گر خونم بریزند | نخواهم هرگز استغفار کردن | |
به شمشیری نگردم منکر از عشق | ز تو کشتن ز من اقرار کردن | |
زین بس من و جور عشق و تسلیم | کزا مده سرکشید نتوان | |
غم سینه بسوخت چون توان کرد | خود پردهی خود درید نتوان | |
بییاری بخت کام دل نیست | بی پر به هوا پرید نتوان | |
ایوان مراد بس بلند است | آنجا به هوس رسید نتوان | |
میگریم بر غریبی خویش | چون ابر به موسم بهاران | |
گر شرح دهم غم تو صد سال | یک قصه نگویم از هزاران | |
آن ها که تو میکنی بر این دل | از دل نشود به روزگاران | |
گفتم که نزد من نشین مگذار زارم اینچنین | تو نازکی و نازنین تنگ آیی از فریاد من | |
ای دل دران زلف دو تا می باش تسلیم بلا | کاسان نخواهد شد رها ازدام این صیاد من | |
امشب نهانی روی را برآستانش سودهام | ای گریه امروزی مشو این روی خاک آلود من |