تفاوت میان نسخه‌های «الگو:نوشتار برگزیده»

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
خط ۱: خط ۱:
<!-- در اینجا نوشتاری برگزیده از میان درونمایه وبگاه مشروطه می‌آید. -->
+
<!-- در اینجا نوشتاری برگزیده از میان درونمایه وبگاه مشروطه می‌آید. -->
 
<onlyinclude>
 
<onlyinclude>
*
+
[[پرونده:CinemaRexAbadanInferno28Amordad1357V2.mp4|thumb|left|220px|آتش زدن سینما رکس آبادان]]
 +
*[[پرونده:ConfederationLeaderKhomeini1352.jpg|thumb|left|200px|روح الله خمینی آتش زننده سینما رکس آبادان]]
 +
[[پرونده:Khamenei1357.jpg|thumb|left|200px|سید علی خامنه‌ای ۲۵۳۷ شاهنشاهی]]
 +
[[پرونده:CinemaRexabadanFire28Mordad1357a.jpg|thumb|left|200px |سینما رکس آبادان]]
 +
[[پرونده:CinemaRexabadanFire28Mordad1357c.jpg|thumb|left|200px|سالن تماشا و میهنانان سینما رکس آبادان خاکستر شدند]]
 +
[[پرونده:MossadeghTrial29b.jpg|thumb|left|200px|محمد مصدق نخست‌وزیر قلابی محاکمه می‌شود]]
  
[[پرونده:HokumatMossadegh 20200814a.mp4|thumb|left|220px|چهار روز حکومت جمهوری خلقی مصدق  ۲۵ تا ۲۸ امرداد ماه ۱۳۳۲]]
+
'''[[آتش زدن سینما رکس آبادان ۲۸ امرداد ۱۳۵۷|آتش زدن سینما رکس آبادان ۲۸ امرداد ماه ۱۳۵۷]]'''-  بیست و هشتم امرداد ماه روز سرنوشت سازی است. روز  ۲۸ امرداد ماه چرخشگاهی در تاریخ ایران شد. در روز ۲۸ امرداد ماه ۱۳۳۲ خورشیدی، محمد مصدق نخست وزیر قلابی از سوی مردم ایران در رستاخیز ملی دستگیر شد و ملت ایران حکومت چهار روزه خلقی مصدق را سرنگون کردند. در روز ۲۸ امرداد ماه ۲۵۳۷ شاهنشاهی در بیست و پنجمین سالروز سرنگونی محمد مصدق، به دستور خمینی  سینما رکس آبادان و ۲۴ سینمای دیگر کشور از سوی مصدق‌چیان و جبهه ملی‌ها و اسلامیون آتش زده شد.  جنایتکاران در آتش زدن سینما رکس آبادان ۶۰۰ ایرانی را زنده زنده سوزاندند. سوزاندن ۶۰۰ ایرانی، جنایتی که بازماندگان قربانیانش هنوز به دنبال عدالت هستند و دست خالی چهل و یک سال است مانده‌اند. جنایت هولناکی که جنایتکارانش آزادانه می‌گردند و پست و مقام در ایران دارند. آتشی که چهل و یک سال است ایرانیان در آن می‌سوزند و به قتل می‌رسند. آتشی که اسلام سیاسی با کمک استعمار افروخت و استعمار با مزدورانش این آتش را در ایران هم چنان گداخته نگاه می‌دارند.
[[پرونده:MossadeghShoravyAmbassadorLavrentiev1332a.jpg|thumb|left|180px|مصدق با سفیر نوین شوروی در ایران کارشناس براندازی حکومت‌ها و دگرگون ساختن آنان به رژیم کمونیستی]]
 
[[پرونده:Receiptof Farman.jpg|thumb|left|180px|رسید دریافت فرمان عزل محمد مصدق از نخست‌وزیری]]
 
[[پرونده:Mossadegh25Amordad1332d.jpg|thumb|left|180px|روزنامه اطلاعات ۲۵ امرداد: مصدق مجلس هفدهم را منحل می‌کند]]
 
[[پرونده:Mossadegh25Amordad1332f.jpg|thumb|left|180px|روزنامه اطلاعات ۲۵ امرداد:فراخوان حزب توده و جبهه ملی برای تظاهرات در بهارستان و اعلام جمهوری دموکراتیک]]
 
[[پرونده:Mossadegh25Amordad1332g.jpg|thumb|left|180px|روزنامه اطلاعات ۲۵ امرداد: گارد شاهنشاهی منحل و نگهبانی کاخ‌ها به ارتش سپرده شد]]
 
[[پرونده:MossadeghRiahi25Amordad1332b.jpg|thumb|left|180px|سرتیپ ریاحی با خبرنگاران ۲۵ امرداد ماه]]
 
[[پرونده:MossadeghFatemi25Amordad1332Baharestan.jpg|thumb|left|180px|فاطمی در بهارستان اعلام برچیده شدن مشروطه و جمهوری دموکراتیک ایران می‌کند]]
 
'''[[حکومت چهار روزه محمد مصدق ۲۵ تا ۲۸ امرداد ماه ۱۳۳۲]]''' - در ساعت یک بامداد روز ۲۵ امرداد ماه ۱۳۳۲  فرمان اعلیحضرت همایون محمد رضا شاه پهلوی شاهنشاه ایران که محمد مصدق را از نخست وزیری عزل کرده بود از سوی سرهنگ نصیری به در خانه وی برده شد و به مصدق ابلاغ گردید. محمد مصدق از فرمان شاهنشاه سرپیچی کرد. محمد مصدق رسید فرمان عزل خود را به سرهنگ نصیری داد و سرهنگ نصیری را به ستاد ارتش فرستاد. بی درنگ محمد مصدق نخست وزیر معزول و بر کنار شده فغان برآورد که از سوی ارتش کودتا شده است و به سرتیپ ریاحی دستور داد هنگامی که نصیری نزد وی می‌آید او و افسر همراهش را دستگیر نماید. هم چنین به سرتیپ ریاحی دستور داد که گارد شاهنشاهی را خلع سلاح و منحل سازد، افسران گارد شاهنشاهی دستگیر و زندانی و سربازان گارد شاهنشاهی به باغشاه برده شوند و میان تیپ‌ها و لشکرها پخش گردند. محمد مصدق دستور داد که کاخ‌های شاهنشاهی مهر و موم شوند و نگهبانی از کاخ‌ها را به سربازان ارتش سپرد. این رخدادی است که شصت و هفت سال پیش در روز ۲۵ امرداد ماه پیش آمد و چهار روز حکومت خلقی مصدق با همدستی جبهه ملی‌ها و توده ای‌ها و پان ایرانیست‌ها در ایران بر پا شد. تا آنکه در روز ۲۸ امرداد ماه ملت ایران در رستاخیز خود کشور ایران را از چنگال مصدق و کمونیست ها بیرون کشیدند.
 
  
پس از اینکه محمد مصدق فرمان عزل خود از نخست وزیری را دریافت داشت،  برآن شد که به حکومت مشروطه پارلمانی ایران پایان دهد. آنگاه محمد مصدق دستور داد که سلیمان بهبودی کاخدار سلطنتی – سرهنگ آزموده – سرهنگ نصیری فرمانده گارد شاهنشاهی - ستوان یکم ریاحی افسر گارد شاهنشاهی – سرهنگ نوذری فرمانده تیپ ۲ زرهی – سرهنگ پرورش  رییس باشگاه افسران – سرهنگ زندکریمی رییس ستاد تیپ کوهستان – سرگرد مقدم افسر شهربانی – سرگرد پولاد دژ افسر شهربانی – ستوان یکم ریاحی افسر ارتش – سرهنگ باتمانقلیچ – ارنست پرون - سرهنگ هادی کسرایی محافظ شاهنشاه - سرهنگ منصورپور فرمانده گردان سوار – سرهنگ دو حمیدی معاون اداره گذرنامه شهربانی – رحیم هیراد رییس دفتر مخصوص شاهنشاه – ابوالقاسم امینی کفیل وزارت دربار شاهنشاهی – هادی اشتری و راننده اش – سرهنگ شیبانی رییس پیشین شهربانی کل کشور، دکتر بقایی و ... بسیاری دیگر از بلندپایگان کشوری و لشکری  بدون حکم جلب قانونی  بازداشت و زندانی شوند.  
+
روز ۲۸ امرداد ماه سالروز [[روز رستاخیز ملت ایران|رستاخیز ملت ایران]] بود. در روز ۲۶ امرداد ماه ۲۵۳۷ شاهنشاهی شاهنشاه آریامهر در مصاحبه مطبوعاتی درباره این روز سخنانی ایراد کردند که محمد مصدق برنامه این را داشت که حکومت مشروطه ایران را براندازد و با یاری شوروی یک جمهوری خلقی در ایران به راه اندازد.
  
در ساعت شش بامداد محمد مصدق نخستین کابینه خود در « حکومت مصدق » را برای نشستی به خانه‌اش فراخواند. در این نشست تصمیم گرفته شد که « حکومت مصدق » چگونه خواهد بود. افزون بر این، محمد مصدق و کابینه‌اش تصمیم گرفتند که از رادیو تهران در ساعت هفت بامداد اعلامیه‌ای پخش کنند. هم چنین، محمد مصدق همه وظایفی که برای شاهنشاه در قانون اساسی مشروطه پیش بینی شده بود را از ساعت یک بامداد روز ۲۵ امرداد ماه وظایف خود دانست و اعلام داشت که قانون اساسی مشروطه دیگر معتبر نیست. هم چنین محمد مصدق دستور داد که هر کجا که نام « شاه » است  به « ایران » دگرگون شود. محمد مصدق به ستاد ارتش نیز دستور داد که اعلامیه‌ای داده شود که دعای صبحگاه و شامگاه دگرگون شود و در آن آیین هر جا نام شاهنشاه است برداشته شده، و واژه ایران گذاشته‌شوداز همین زمان محمد مصدق و جبهه ملی تصمیم گرفتند که [[سروده‌ ای ایران]] به جای [[سرود ملی ایران]] که بخشی از آن سرود شاهنشاهی است خوانده شود و تا به امروز مردم ایران را زیر فشارگزارده‌اند که سرود شاهنشاهی خوانده نشود.
+
با آتش‌زدن سینماها مصدق‌چیان و اسلامیون آنچه را که محمد مصدق بیست و پنج سال پیشتر نتوانست به انجام رساند، تلاش کردند که نیرنگ اهریمنی را از سربگیرند. از زمان آتش زدن سینما رکس آبادان که در آن ۴۳۳ ایرانی را زنده زنده سوزاندند، این زنجیر جهمنی کشتن ایرانیان تا به امروز ادامه دارد. هر ایرانی تا روزی که جان در بدن دارد این فاجعه دهشتناک را از یاد نخواهد برد. فراموش نکنیم که ۲۷ سینمای دیگر در روز ۲۸ امرداد ماه به آتش کشیده شدند و در این آتش زدن‌ها بسیار کشته شدند. در آتش زدن سینما آریای مشهد سه تن در آتش سوختند. در آتش‌زدن سینما آریای مشهد، مصدق‌چیان و اسلامیون در ساعت ۳ و ۳۰ دقیقه بامداد ۲۰ لیتر بنزین از راه در خروجی شیب‌دار درون سینما ریختند و آن را آتش زدند. نظافت‌چی و دوچرخه پاهای سینما که شبها در سینما می‌خوابیدند، محمد مهربان ۲۰ ساله، غلام ۲۴ ساله و جواد ۲۸ ساله زنده زنده سوختندسرایدار سینما به نام قربان دلشادفر ۳۵ ساله دچار سوختگی سختی شد و به بیمارستان برده شد. سه تن از مامورین آتش نشانی به نام‌های شجاعی رییس آتش نشانی، ملکوتی جعفر اسرمی و اسدالله زاده برای خاموش کردن شعله‌های به آسمان کشیده شده آتش دچار سوختگی شدید شدند.
 
محمد مصدق هم چنین تصمیم گرفت که مجلس هفدهم را منحل سازد. بدین سان، محمد مصدق امنیت پارلمانی نمایندگان مجلس شورای ملی را از میان برداشت تا به آسانی بتواند نمایندگان مخالف خود را همانند دکتر بقایی و زهری را دستگیر نماید. محمد مصدق گامی فراتر برداشت و برای دستگیری سرلشکر فضل اله زاهدی نخست وزیر ایران  که روز ۲۲ امرداد ماه فرمان نخست وزیری وی از سوی اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی دستینه شده بود، جایزه تعیین کرد. فرمان نخست وزیری سرلشکر زاهدی در روز ۲۴ امرداد ماه به وی داده شده بود.  
 
  
در نشست کابینه حکومت مصدق تصمیم گرفته شد که عصر همان روز  ۲۵ امرداد ماه، در میدان بهارستان تظاهراتی از سوی حزب توده، جبهه ملی، حزب ایران، نیروی سوم و پان ایرانیست‌ها برگزار شود و سخنرانانی « حکومت نوین مصدق » را معرفی نمایند و مشروطه پارلمانی را پایان یافته بخوانند. محمد مصدق شخصاً به سنجابی دستور داد که مجسمه‌های اعلیحضرت رضا شاه پهلوی و اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی را از میدان بهارستان و دیگر میدان‌ها و پارک‌ها پایین بیاورند و واژگون سازند.
+
آتش زدن سینما رکس آبادان یکی از بیست و هشت سینمای آتش زده شده کشور در روز ۲۸ امرداد ماه بود. نام دیگر سینماها چنین است: ۱- سینما ستاره سمنان ۲- شکستن شیشه‌های سینما میامی و سینما مراد در میدان شهناز ۳- سینما پرسیا شیراز ۴- سینما پارامونت شیراز ۵- سینما کریستال رضاییه ۶- سینما مهتاب شیراز ۷- سینما شهرنمایش بندرعباس ۸- سینمای الیگودرز ۹- سینما سیلوانا میدان ژاله ۱۰ سینما هما در همدان ۱۱- سینما آریا تبریز ۱۲- سینما شهرفرنگ تبریز ۱۳- سینما نپتون تهران خیابان دماوند ۱۴- سینما آسیا مشهد ۱۵- شکستن شیشه‌های سینماها در اردبیل ۱۶- شکستن شیشه‌های سینماها در قزوین ۱۷- شکستن شیشه‌های سینماها در بهبهان ۱۸- شکستن شیشه‌های سینماها در مشهد ۱۹- سینما پارامونت تهران  ۲۰- سینما دیاموند تهران ۲۱- سینما رادیوسیتی تهران  ۲۲- سینما متروپل تهران ۲۳ - سینما آستارا تهران  ۲۴- سینما ماژستیک تهران ۲۵ - سینما شهرفرنگ تهران ۲۶- سینما آتلانتیک تهران ۲۷- سینما آپادانا شیراز
  
نخستین اعلامیه « حکومت مصدق » یک دروغ بزرگ بود. ساعت هفت بامداد بشیر فرهمند سرپرست اداره کل تبلیغات خود پشت میکروفن رفت و دوبار اعلامیه دولت را خواند که در ساعت یک بامداد ۲۵ امرداد ماه کودتایی از سوی گارد شاهنشاهی رخ داده است ولی این کودتا در ساعت چهار بامداد خنثی شده است.  
+
فاجعه به آتش زدن سینماها محدود نبود، رستوران‌های بسیار، بانک‌ها، کارخانه‌ها، انبارها، و بسیاری از جاهای دیگر را مصدق‌چیان جبهه ملی و اسلامیون به آتش کشیدند. خمینی در نخستین واکنش خود به آتش‌زدن سینما رکس آبادان از "انقلاب رهایی بخش اسلامی" گفت که نشانه آغاز تظاهرات برای سرنگونی شاهنشاهی مشروطه ایران بود. مردم آبادان در شوک فرورفتند شمار کشته‌شدگان در آتش سینما رکس آبادان نخست ۳۷۷ تن اعلام شد و چندی پس از آن شمار کشته‌شدگان به ۴۳۰ تن فزونی یافت و به آگاهی مردم رسید. کارکنان گورستان آبادان از ۶۰۰ تن کشته‌ی دفن شده یاد می‌کردند. کارکنان سینما رکس گفتند که در آن شب، ۶۵۰ بلیت فروخته شده بود. بسیاری از کسانی که در سینما بودند بدن‌هایشان چنان سوخته شده بود که قابل شناسایی نبود.
  
پس از دستگیر شدن بلندپایگان کشوری و لشکری در ساعت‌های نخست بامداد روز ۲۵ امرداد ماه، شاهنشاه ایران تصمیم گرفتند که از ایران بیرون روند و خود و همسرشان ملکه ثریا را امان سازند. پس از اینکه شاهنشاه با هواپیما به سوی بغداد پرواز کردند، حسین فاطمی وزیر خارجه « حکومت مصدق » تلگرامی به سفیر ایران در بغداد فرستاد: "تماس سفارت با کسی که بدون اطلاع دولت صبح بعد از کودتای نظامی مواجه با شکست فرار کرده‌است، به هیچ وجه مورد ندارد." هم چنین حسین فاطمی همه خبرنگاران داخلی و خارجی را خواست و به عنوان وزیر خارجه « حکومت مصدق » و سخنگوی دولت، اعلامیه دولت  را به روزنامه‌نگاران داد و دستور داد  به وسیله دستگاه تبلیغات به سراسر دنیا فرستاده شود.
+
اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر به مردم ایران هشدار دادند که زمانی که مخالفین قدرت را در ایران بدست گیرند، "وحشت بزرگ" ایران را فراخواهدگرفت. شاهنشاه برای مردم در سخنانشان گفتند که "سلطنت برای مردم ایران خوشبختی، رفاه، افتخار و شناخته شدن در جهان، آزادی، آموزش و پرورش، برابری مردان و زنان را به ارمغان می‌آورد. و مخالفین سلطنت برای ایران اعدام، فشار اجتماعی، فقر، ترور، سیه‌روزی، تنهایی بین‌المللی، زندان‌های پُر شده از مردم، نابرابری‌های اجتماعی و اقتصادی ببار خواهد آورد."
 
از ساعتی پس از نیمروز حزب توده، جبهه ملی  با پرچم‌های سرخ داس و چکش و شعارهای کمونیستی در خیابان‌های تهران به سوی میدان بهارستان به راه افتادند. و مردم پایتخت از ترس بر خود لرزیدند و با چشم‌های خود دیدند که شوروی در حال به دست گرفتن قدرت در ایران است. در میدان بهارستان هموندان حزب ایران، مهندس حقشناس و حسین فاطمی، دکتر شایگان، مهندس رضوی، کریم پور شیرازی - حزب توده و حزب ایران و سایر احزاب دار و دسته مصدق گرد آمدند. همانگونه که نوارهای ضبط شده از این تظاهرات نشان می‌دهند، فاطمی سخنرانی کرد و سرنگونی مشروطه شاهنشاهی جمهوری و برپایی جمهوری دموکراتیک خلق را اعلام داشت. همه سخنرانان با بی‌شرمی و وقاحت هر چه تمام‌تر،  یک‌دل و یک‌جهت می‌گفتند: "ما شاه نمی‌خواهیم" و به دنبال گفتار آنها یک مشت رجاله و خائن و افراد مجهول‌الهویه و بی‌وطن نعره می‌کشیدند: "تکلیف مملکت را یکسره کنید." با سخنرانی جلالی موسوی نماینده پیشین مجلس و هموند جبهه ملی تظاهرات آغاز شد. سپس دکتر شایگان هموند جبهه ملی پشت میکروفون قرارگرفت . آنگاه مهندس زیرک زاده رشته سخنان آتشین جبهه ملی‌ها را ادامه داد و گفت: "دولت ملی ما باید رفته را رفته معرفی کند، یعنی شاه را مستعفی بشناسد و شورای سلطنتی تشکیل دهد."  
 
  
در این هنگام حسین فاطمی پشت میکروفون آمد و سخنرانی کرد. همانگونه که نوارهای ضبط شده از سخنان فاطمی که در دادگاه خیانت محمد مصدق و سرتیپ ریاحی پخش شد، نشان می‌دهد که فاطمی حکومت مشروطه شاهنشاهی ایران را پایان یافته خواند و اعلام جمهوری دموکراتیک ایران را کرد.  
+
علیاحضرت شهبانو فرح پهلوی خواستند که به آبادان بروند و با خانواده کشته‌شدگان دیدار کنند. جمشید آموزگار نخست‌وزیر  شهبانو را قانع کردند که به آبادان نروند و تا آماده شدن نتیجه بررسی‌ها و بازجویی‌ها شکیبا باشند. جمشید آموزگار امیدوار بود که عاملین این کشتار بزودی دستگیر خواهند شد و حقیقت به آگاهی همگان خواهد رسید. دو روز پس از این کشتار، روح‌الله خمینی نامه‌ای به مهدی بازرگان رهبر نهضت آزادی و کنفدراسیون دانشجویان ایرانی نوشت که: محمدرضا شاه با آتش زدن و ویران سازی قصد دارد که مخالفان سلطنت را بدنام کند. این مسولیت ما است که برنامه‌های شیطانی شاه را به جهانیان بشناسانیم. ما باید از اینکه جنبش انسانی اسلامی ما لکه‌دار شود جلوگیری کنیم....
  
این بار مهندس رضوی پشت میکروفون رفت و گفت: "اکنون که مجلس دوره هفدهم با آرای آزاد مردم منحل شده است بر عهده دولت است که هر چه زودتر اصلاحات لازم را در قانون انتخابات به عمل آورده و وسایل انتخابات مجلس هجدهم را فراهم سازد. آنگاه مهندس رضوی قطعنامه سه ماده‌ای تظاهرات را خواند: ۱- چون کودتای خیانتکارانه نیمه شب ۲۵ / ۰۵ / ۱۳۳۲ به دستور بیگانگان برای سقوط « حکومت ملی دکتر محمد مصدق » و از بین بردن نهضت مقدس ملت ایران بوجود آمده از دولت ملی دکتر مصدق می‌خواهیم تا هر چه زودتر مسببین و محرکین را به شدیدترین مجازات محکوم نماید. ۲- از دولت مصرا خواهانیم تا هر چه زودتر به تشکیل محکمه ملی اقدام و خیانتکاران به نهضت ملی ایران را مجازات نماید. ۳- چون شاه فراری است از دولت ملی دکتر مصدق می‌خواهیم که به فوریت به تشکیل شورای سلطنتی اقدام و با نهایت قوت و قدرت به تکالیف قانونی خود قیام نماید.  
+
۳۱ امرداد ۱۳۵۷ خمینی نامه‌ای به مردم آبادان و واعظین در مسجدها نوشت. به وسیله این نامه خمینی به روضه‌خوان‌ها پیام داد که آنچه را که وی در این نامه نوشته است را در سراسر ایران به آگاهی مردم برسانند: خدمت عمومی اهالی محترم آبادان ایدهم الله تعالی: دریافت خبر بسیار فجیع به آتش کشیدن چند صد تن هموطنان ما با آن وضع حساب شده موجب تاثر و تاسف شدید گردید. من گمان نمی‌کنم هیچ مسلمانی بلکه انسانی دست به چنین فاجعه وحشیانه‌ای بزند جز آنانکه به نظایر آن عادت نموده‌اند و خوی درندگی و وحشگیری آنان را از انسانیت بیرون برده باشد. من تاکنون اطلاع کافی ندارم لکن آنچه مسلم است این عمل غیرانسانی و مخالف با قوانین اسلامی از مخالفین شاه که خود را برای حفظ مصالح اسلام و ایران و جان و مال مردم به خطر مرگ انداخته‌اند و با فداکاری از هم میهنان خود دفاع می‌کنند به هر مسلکی باشند، نخواهد بود و قرائن نیز شهادت می‌دهد که دست جنایتکار دستگاه ظلم در کار باشد که نهضت انسانی ـ اسلامی ملت را در دنیا بد منعکس کند. آتش را به کمربند در سراسر سینما افروختن و بعد توسط مأمورین درهای آن را قفل کردن، کار اشخاص غیر مسلط بر اوضاع نیست. ... من به ملت بزرگ ایران اعلام خطر می‌کنم، خطر اینکه دستگاه اینگونه اعمال وحشیانه و ضد اسلامی را در سایر شهرهای ایران انجام دهد تا تظاهرات پاک مردم شجاع ایران را که با خون خود ریشه درخت اسلام را آبیاری می‌کنند لوث نماید. لازم است گویندگان مطلبی را که به نابودی انقلاب رهایی‌بخش اسلام منجر می‌شود برای مردم روشن نمایند. این مصیبت بزرگ را به ملت مسلمان ایران بخصوص به مردم ستمدیده آبادان و به خانواده‌های داغدیده تسلیت عرض نموده و خود را در غم بزرگ و جانکاه آنان شریک می‌دانم. از خداوند تعالی نصرت اسلام و مسلمین و قطع آبادی اجانب و پیوستگان به آنها را خواستارم. روح‌الله الموسوی الخمینی
  
در این میان جبهه ملی و حزب توده مجسمه رضا شاه بزرگ در میدان بهارستان را با جراثقالی که پیشتر به بهارستان آورده بودند واژگون ساختند و در روزهای ۲۶ و ۲۷ امرداد ماه به پایین کشیدن دیگر پیکره‌های دو پادشاه پهلوی از میدان‌های سپه، ۲۴ اسفند، میدان راه آهن، پارک شهر و .... دیگر جاهای تهران پرداختند. این کار پیام محمد مصدق  برای ملت ایران بود که می‌بایستی بر همگان روشن شود در  « حکومت مصدق » جایی برای شاه نیست.  
+
در این نامه خمینی برای نخستین بار از "انقلاب رهایی‌بخش اسلام" سخن گفت. خمینی در این نامه می‌نویسد که آتش‌زدن سینما رکس آبادان توطئه‌ای برای نابود ساختن "انقلاب رهایی‌بخش اسلام" است، و این از سوی شاه یک پروپاگاندای دروغین برای روزنامه‌های داخلی و خارجی است. خمینی می‌نویسد که همه علایم نشان می‌دهد که دست‌های رژیم در این کشتار درکار بوده است تا نهضت انسانی - اسلامی را بدجلوه دهند. به جای اینکه خمینی مدرک نشان دهند که دولت در این فاجعه سهیم بوده، خمینی ده فرضیه را به عنوان مدرک ردیف می‌کند: ۱- مسلمان این کار وحشیانه را نمی‌کند، با این جمله خمینی هدفش این است که بگوید دولت و شاه مسلمان نیستند ۲- تنها کسانی می‌توانند چنین کاری را بکنند که عادت به انجام چنین کارهایی دارند. با این جمله خمینی می‌خواهد بگوید که دولت و شاه کارشان کشتار است. ۳- مخالفین شاه نمی‌توانند این کشتار را انجام داده باشند زیرا که آنها خود را برای مصالح اسلام و ایران و جان و مال مردم به خطر مرگ می‌اندازند و آنها را از گزند دولت و شاه حفظ می‌کنند. ۴- شاه وعده این کشتار را در سخنرانی‌اش در ۲۶ مرداد داد که گفت او وعده تمدن بزرگ را می‌دهد و مخالفانش وعده وحشت بزرگ را می‌دهند، این نیز نشان این است که برای این کشتار پیشتر برنامه‌ریزی شده بود. ۵- نه تنها در آبادان بلکه در شهرهای دیگر نیز ایرانیان بدست دولت و شاه کشته شده‌اند. ۶- شاه مدعی است که وی "تمدن بزرگ" را خواهد آورد با اینکه خوب می‌داند که غیبگو نیست و دروغگو است. ۷- شاه می‌گوید که همراه با ملت دروازه‌های "تمدن بزرگ" را خواهد گشود با اینکه به خوبی می‌داند که ملت مخالف وی است. ۸- شاه به خانواده در آتش‌سوختگان تسلیت می‌گوید ولی دستهایش تا آرنج در خون مردم ایران است. ۹- شاه می‌گوید که با خمینی وحشت بزرگ می‌آید و این شاهد دیگری است برچیدن توطئه از سوی دولت و شاه. ۱۰- تنها کسی که قدرت را دست دارد می‌تواند کمربندی دور سینما بنزین بریزد، درها را قفل کند و آتش را بیافروزد.
  
همه کارهایی که به دستور محمد مصدق در چهار روز از ۲۵ امرداد ماه تا ۲۸ امرداد ماه رخ داد، تصمیم‌های آنی نبودند بلکه بر پایه یک برنامه دقیق ریخته شده بودند. همانگونه که محمد مصدق و همدستانش در دادگاه اقرار کردند، آنان از صدور فرمان عزل مصدق در ۲۲ امرداد ماه و صدور فرمان نخست وزیری سرتیپ فضل اله زاهدی در ۲۲ امرداد ماه همان روز آگاهی یافتند. ابوالقاسم امینی کفیل دربار شاهنشاهی پسر خاله مصدق و چشم و گوش مصدق در دربار بود و از ۱۷ امرداد ماه مصدق را آگاه کرد که فرمان عزل وی به زودی نوشته خواهد شد. محمد مصدق همواره در محاکمه‌اش از « فرمان عزل » نام نبرد بلکه آن را « دستخط مبارک » یا « دستخط همایونی » نامید. محمد مصدق،  نقشه انحلال گارد شاهنشاهی، پهرست بلندپایگان ارتش، پهرست نمایندگان مجلس شورای ملی و پهرست غیرنظامیانی که باید دستگیر شوند، اعلامیه دولت در رادیو تهران، سازمان دادن تظاهرات در بهارستان با شعارهای « ما شاه نمی‌خواهیم » ، برگزاری شورای سلطنت که ویژه شاهنشاه است ، سازمان دادن رفراندوم برای از میان برداشتن شاهنشاهی در ایران، و برقراری جمهوری دموکراتیک با نمونه شوروی در ایران را از پیش آماده ساخته بود.  
+
آخوندها در سراسر کشور همانگونه که خمینی به آنها دستور داده بود بر روی منبر رفتند و جار زدند که دولت و شاه سینما رکس آبادان را آتش زده‌اند. کنفدراسیون دانشجویان ایرانی سفارتخانه‌ها و کنسولگری‎‌های دولت شاهنشاهی ایران را در آلمان غربی، بلژیک، دانمارک و هلند اشغال کردند و خواستار کناره‌گیری شاه شدند.
  
برای پیاده کردن این نقشه ، شوروی سفیر خود را تغییر داد و سادچیکف را به مسکو بازگرداند و آناتولی لاورنتیف را روز ۱۱ امرداد ماه به تهران فرستاد. لاورنتیف در این روز استوارنامه خود را به پیشگاه شاهنشاه تقدیم داشت. لاورنتیف با چهار اَتشه نظامی به تهران آمد، هم چنین یک کشتی از شوروی وارد دریای مازندران شد و در بندرپهلوی پهلو گرفت. این کشتی با بهانه اینکه برای بردن سادچیکف آمده است وارد آب‌های ایران شد. تا به امروز نمی‌دانیم که چند صد کماندو و جاسوس شوروی در این کشتی بوده‌اند. لاورنتیف کارشناس به راه انداختن کودتا در کشورها بود. لاورنتیف در سال ۱۹۴۸ برابر با ۱۳۲۹ خورشیدی تازی دکتر ادوارد بنش پرزیدنت چکسلواکی را سرنگون کرد و کمونیست‌ها قدرت را در چکسلواکی به دست گرفتند. لاورنیتف در رومانی و مجارستان رژیم کمونیستی را به راه انداخت و استوار کرد.
+
دولت جمشید آموزگار فلج شد. دولت نگفت که شاهنشاه بر پایه قانون اساسی نگهبان مسلمانان شیعه است و شاهنشاه به بودجه ساختن مسجدها در ایران کمک‌های بسیار کرده است، شاهنشاه است که درهای گرانبهای حرم امام حسین را پیشکش کرده است. اگر خمینی ادعا می‌کند که آتش زدن سینما رکس نمی‌تواند کار مسلمان باشد، شاه نمی‌تواند دستور آن را داده باشد زیرا که وی مسلمان است. دولت جمشید آموزگار نگفت که مخالفان دولت و شاهنشاه، مارکسیست‌ها، لنینیست‌ها و مائوئیست‌ها هستند که هیچ دینی ندارند و جهان وطن هستند. دولت جمشید آموزگار نگفت که مخالفان دولت و شاهنشاه، کسانی هستند که ایرانیان بی‌گناه را در آبادان و دیگر شهرهای ایران می‌کُشند، می‌ربایند، به بانک‌ها حمله می‌کنند، سینماها، دیسکوتک‌ها و ....را به آتش می‌کِشند و این بدان معنا است که مخالفان شاه و دولت برایشان کشتن و غارت و سوزاندن عادی و معمول است. دولت جمشید آموزگار نگفت که « تمدن بزرگ » یک اجتماع انسانی و با عدالت خواهد بود در جایی که اجتماعی که خمینی وعده‌اش را می‌دهد که بر پایه قوانین شریعت استوار است غیرانسانی و بی‌عدالت خواهد بود. دولت نگفت که اجتماعی که خمینی برنامه‌ریزی کرده بود و وعده‌اش را می‌داد، اعدام، زندان و سنگسار کردن، سر بُریدن، دست و پا بریدن، درآوردن چشم، تازیانه زدن و فشار اجتماعی بر زنان آوردن به ارمغان خواهد داشت. دولت نگفت که که خمینی در روز ننگین ۱۵ خرداد ۱۳۴۲  برای سرنگونی دولت و سلطنت مملکت را به آتش کشید و امروز ۲۸ امرداد ۱۳۵۷ دوباره شورش و هرج و مرج در ایران براه انداخته است. به جای این که دولت آموزگار همه اینها را به آگاهی برساند که دلایل واقعی این کشتار و ناآرامی‌ها چیست. کناره‌گیری کرد و دولت شریف امامی به روی کار آمد.  
  
در بندرپهلوی و رشت از روز ۲۵ امرداد ماه حکومت نظامی اعلام و فرماندار نظامی آن سرهنگ محمدولی  قَرَنی، از سوی سرتیپ ریاحی رییس ستاد ارتش برگزیده شد. ابعاد گسترده رخنه شوروی در رویدادهای ۲۵ تا ۲۸ امرداد ماه برای ما ایرانیان روشن نیست. با برگزیدن سرهنگ محمدولی قرنی به فرمانداری نظامی بندرپهلوی، مهمترین بندر شمال ایران که به شوروی راه دارد، قرنی می‌بایستی که راه آبی میان ایران و شوروی را برای شورویان امن سازد. از این راه قرار بود که کماندوها و چریک‌ها برای برقراری « حکومت مصدق » وارد ایران شوند.
+
سیاوش امینی کارشناس خرابکاری در راهروی پایینی سینما رکس آبادان، دو بطری نیمه شکسته پیدا کرد و گزارشی درباره یافته‌ها و تحقیقات خود نوشت که آتش‌سوزی بر پایه برنامه‌ای حساب شده انجام یافته است و نخست درهای چوبی سالن نمایش به آتش کشیده شده‌اند. حسین تَکبعلی‌زاده که چندی پس از این فاجعه به عنوان عامل اصلی مورد سوءظن قرارگرفت، چند روزی در آبادان ماند و سپس به بندرعباس رفت. پس از سه ماه به آبادان بازگشت و به مادر و تنی چند از دوستانش گفت که "او سینما رکس را آتش زده است". مادر حسین برای دوستان و آشنایان گفت که پسرش سینما رکس را آتش زده‌است و در درازای چند روز اهالی شهر آبادان آگاه شدند که حسین تَکبعلی‌زاده سینما رکس را آتش زده‌است. تکبعلی‌زاده سرانجام در آبان ماه ۱۳۵۷ دستگیر و زندانی شد.
  
ولی آنچه که بر همگان روش است  این است که در روز ۲۵ امرداد ماه زمانی که حزب توده  و جبهه ملی با پرچم‌های سرخ داس و چکش و شعارهای کمونیستی در خیابان‌های تهران به راه افتادند،  اثر این تظاهرات بر عکس آن شد که آنان انتظار داشتند یعنی مردم پایتخت از ترس بر خود لرزیدند و با چشم‌های خود دیدند که شوروی در حال به دست گرفتن قدرت در ایران است. فراموش نکنیم که قَرَنی در سال ۱۳۳۷ علیه اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر کودتا کرد که نافرجام ماند. قرنی از ارتش بیرون انداخته شد. سرتیپ ریاحی و قرنی همدستان قدیمی هم داستان، دست به کار شدند تا خمینی در ایران به قدرت رسید و برای خدمت هایشان نیز پاداش گرفتند. در نخستین روز « حکومت خمینی »  قرنی رییس ستاد ارتش و ریاحی معاون ستاد ارتش شدند.
+
تکبعلی‌زاده چنین اعتراف می‌کند: من معتاد به هرویین بودم و هزینه اعتیاد خود را با فروش هرویین فراهم می‌کردم. در محله‌ای که زندگی می‌کردم با اصغر نوروزی آشنا شدم. اصغر مرا باخود به مسجد و جلسات دعا و ثنا برد. دوستان نوین به من گفتند که تو می‌بایست ترک اعتیاد کنی. در بیمارستانی در اصفهان که آنها مرا فرستادند، ترک اعتیاد کردم و دوباره به آبادان بازگشتم. در مسجد با فرج‌الله بذرکار و برادرانش فلاح و یدالله آشنا شدم. ما همواره به مرز عراق رفت و آمد می‌کردیم و کتاب‌ها و نوارهای خمینی را به آبادان می‌آوردیم. پس از زمانی، دیگر نمی‌خواستم که این کار را انجام دهم زیرا که من آن را بیهوده می‌دانستم. پس به اصفهان رفتم تا دوباره با فروش مواد مخدر پول دربیاورم. پس از زمانی برآن شدم که دوباره به آبادان بازگردم. نیمروز ۲۸ مرداد ۱۳۵۷ فرج‌الله و فلاح و یدالله را دیدم، می‌خواستیم که در این روز سینما آتش بزنیم برای این کار چهار شیشه تینر خریدیم و به سینما سهیلا رفتیم. آنجا تینرها را روی زمین راهروی ورودی سینما ریختیم، ولی چند تن وارد سینما شدند و ما وادار شدیم که صبر کنیم تا آنها به داخل سینما بروند. زمانی که خواستیم که تینرهای را آتش بزنیم دیگر پریده و اثر خود را از دست داده بودند. از سینما سهیلا بیرون آمدیم بدون اینکه آتشی براه انداخته باشیم. ساعت ۸ شامگاه پس از اینکه کباب خوردیم، به بازار رفتیم و روغن و تینر خریدیم که مخلوط آن قابلیت آتش‌گرفتن زیادی داشت. با تاکسی به سینما سهیلا رفتیم ولی درهای سینما بسته بود. پیاده به سوی مرکز شهر آبادان راه افتادیم و به سینما رکس رسیدیم و سینما را آتش زدیم.
  
پروانه ندهید که خائنین و مزدوران ما مردم ایران را همواره با به اصطلاح سندهایی از سازمان‌های جاسوسی از راه درست و اصلی بیرون کشند و مشغول دارند. این لاشه‌ای است که همواره و هر ساله از سوی خائنین به ایران از گورها بیرون کشیده می‌شود تا میان ایرانیان جدایی و دشمنی بیافکنند. به این داستان پایان دهید. بر ما مردم ایران است که به این دشمنی و جدایی افکندن میان خودمان پایان دهیم و مشت محکمی برای همیشه بر دهان این مزدوران بکوبیم. پاینده ایران جاوید شاه
+
عامل آتش‌سوزی پیدا شد و بایستی دادگاهی برای محاکمه وی برگزار می‌شد، ولی در دادگستری آبادان پرونده بلوکه شد و به جریان انداخته نشد. نخست‌وزیر شریف امامی که دولت آشتی ملی را تشکیل داده بود، در بلوایی که در ایران پیدا شده بود، دنباله دادگاه سینما رکس را نگرفت. تیمسار ناصر مقدم که خرداد ۱۳۵۷ رییس سازمان اطلاعات و امنیت کشور شده بود از چاپ نتایج بدست آمده بازجویی‌ها و تحقیقات پلیس جلوگیری کرد زیرا که سرنخ این فاجعه به برخی از روحانیون می‌رسید. دولت باور داشت که اگر تحقیقات پلیس چاپ بشود و به آگاهی همگان برسد که روحانیون در آن دست داشته‌اند به سیاست آشتی ملی برای آرام کردن کشور آسیب خواهدرساند.
 +
 
 +
حسین تکبعلی‌زاده ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ از زندان آزاد شد در روزی که شورش به انجام رسید و درهای همه زندان‌ها گشوده شد. تکبعلی‌زاده نخست به اصفهان و سپس به تهران رفت تا خود را به خمینی به عنوان عامل آتش‌زدن سینما رکس معرفی کند. از آن روی که هیاهو و جمعیت بسیاری دور و بر خمینی بودند، او را به داخل راه ندادند. تکبعلی‌زاده به اصفهان رفت و خواست که به آبادان بازگردد. در راه اندیمشک مجله "جوانان" را خرید و عکس خود را روی جلد آن با زیر عنوان "قاتل ساواک از زندان فرارکرد." را دید. تکبعلی‌زاده در آبادان به دیدار نماینده مجلس شورای ملی "رشیدیان" رفت و خود را معرفی کرد. رشیدیان به تکبعلی‌زاده گفت که به خانه برود و نزد مادرش بماند. تکبعلی‌زاده می‌خواست که بداند که آیا او آزاد است یا نه؟ به همین دلیل تکبعلی‌زاده به کمیته ۴۸ و سپس نزد فرماندار آبادان کیاوش رفت. کیاوش، تکبعلی‌زاده را به نزد هاشم صباغیان وزیر کشور جمهوری اسلامی فرستاد. صباغیان به تکبعلی‌زاده گفت که بهتر است که وی به آبادان برگردد تا مسله با مهدی بازرگان نخست‌وزیر درمیان گذاشته شود. تکبعلی‌زاده به آبادان بازگشت و از صباغیان خبری نشد.
 +
 
 +
تکبعلی‌زاده نامه‌ای به مجله "جوانان " نوشت: "من یادآوری می‌کنم که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، من به عنوان مبارز می‌خواستم به فلسطین بروم ولی آنچه را که شماها با من کرده‌اید، زندگی مرا نابود ساخته است. اکنون من می‌باید صبر کنم تا ببینم بر سر من چه خواهد آمد..." باز هم اتفاقی نیافتاد. این بار تکبعلی‌زاده با آیت‌الله خادمی و طاهری تماس گرفت. هر دو آیت‌الله از این که در فاجعه آتش‌سوزی سینما رکس دخالت کنند سر باز زدند. تکبعلی‌زاده پس از اینکه از هیچ کس پاسخی نشنید، برآن شد که به قم رفته و به دیدار خمینی برود. دفتر خمینی درخواست تکبعلی‌زاده را رد کرد. سرانجام تکبعلی‌زاده نامه‌ای به دفتر خمینی نوشت و درخواست ملاقات با خمینی را کرد. در این نامه تکبعلی‌زاده چنین نوشت: من حسین تکبعلی‌زاده یکی از مبارزین اسلام هستم. من بی‌گناه هستم و در اثر یک توطئه، متهم شده‌ام که آتش‌سوزی سینما رکس را انجام داده‌ام. عکس من در مجله جوانان چاپ شده‌است. اکنون با یاری خداوند و برپا خاستن ملت، شاه سرنگون شد و اسلام چهره واقعی خود را نشان داده است و عدالت و دادگستری همه جا را پرکرده است. من هم امیدوارم که حق پیروز شود. من از سوی "جامعه روحانیت مبارز" برای این ماموریت فجیع برگزیده شدم و اکنون پس از تغییر رژیم پیروزمندانه به عنوان مامور ساواک شناخته شده‌ام. پس از این اتهام که من ساواکی هستم، کار پیدا نمی‌کنم، من دیگر درآمدی برای پرداخت هزینه‌های زندگی‌ام ندارم. مرا به مسجد راه نمی‌دهند که وعظ‌های حکیمانه آیت‌الله‌ها را گوش بدهم. من از رهبر حکیم و پدر مهربان خود درخواست می‌کنم که به مسله من هرچه زودتر رسیدگی شود. پاسخ دفتر خمینی به تکبعلی‌زاده چنین بود: بسم‌الله الرحمن الرحیم، بروید به نزد حجت‌الاسلام جامی، او عضو "جامعه روحانیت مبارز" است و مسولیت جامعه در آبادان را بر عهده دارد. اطمینان داشته باشید که اگر شما آلوده این گناهی که درباره آن صحبت می‌کنید، نباشید، عدالت الهی شما را نجات خواهد داد. ... محمود ابوالپور و عبدالله لرقبا که از برنامه‌ریزان آتش‌زدن سینما رکس بودند و بنزین هواپیما را آنها فراهم کرده‌بودند، و دو نفری بودند که هیچگاه رابطه خود را با حسین تکبعلی‌زاده انکار نکردند، و دو نفری که اعترافات تکبعلی‌زاده را در برابر دادگاه تایید کردند و از دیدگاه قانون از متهمین و همکاران تکبعلی‌زاده بودند، نه به عنوان مجرم، دادستان از آنها شکایت کرد، نه دستگیر شدند و نه مورد بازجویی و حکم دادگاه قرارگرفتند. زیرا محمود ابوالپور و عبدالله لرقبا و رشیدیان از فعالان حسینیه اصفهانی‌ها بودند.
 +
 
 +
دکتر بهرام چوبینه در کتاب ﭘﺸﺖ ﭘﺮدﻩ‌های اﻧﻘﻼب اﺳﻼﻣﯽ – اﻋﺘﺮاﻓﺎت ﺣﺴﻴﻦ ﺑﺮوﺟﺮدی، که به کوشش وی ویرایش شده است نوشته است که نامه‌ای که ﺣﺎجﻋﺒﺪاﷲ ﻳﺎ همان ﺳﻴﺪﻋﻠﯽ ﺧﺎﻣﻨﻪ‌ای ﺑﻪ ﺷﻬﺎب داد ﺗﺎ در ﺁﺑﺎدان ﺑﻪ ﻣﻮﺳﻮی ﺗﺒﺮﻳﺰی ﺑﺪهد، ﻓﺘﻮای ﺁﺗﺶ زدن ﺑﻮدﻩ اﺳﺖ. وﻟﯽ ﺧﻮد ﻣﻮﺳﻮی ﺗﺒﺮﻳﺰی و ﺟﻤﯽ و ﮐﻴﺎوش ﺑﺎﻳﺪ در ﺁﺗﺶ زدن ﺳﻴﻨﻤﺎ رﮐﺲ دﺳﺖ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ. ﺗَﮑﺒﻌﻠﯽ زادﻩ و دﻳﮕﺮان ﺑﻪ دﺳﺘﻮر ﺁﻧﻬﺎ ﮐﺎر ﺑﺎ اﺳﻠﺤﻪ و ﻣﻮاد ﺁﺗﺶ‌زا را ﻳﺎد ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ.
 +
 
 +
در واقع خمینی حکم دادگاه را در ۳۱ امرداد ماه ۱۳۵۷ در نامه‌اش به روضه‌خوانان پنهان شده به عنوان نامه به مردم آبادان داد. در این نامه خمینی گفت که یک مسلمان نمی‌تواند چنین کاری کرده باشد. با این جمله خمینی روشن کرد که مجرمین یعنی محمد رشیدیان، محمود ابوالپور و عبدالله لرقبا نمی‌توانند مجرم باشند یا شریک جرم زیرا که آنها از فعالین مسلمان علیه سلطنت هستند. بنابراین هر کاری که آنها در این راه انجام دهند جرم به حساب نمی‌آید. خمینی نوشت که کسانی این کار را می‌کنند که به "نظایر آن عادت نموده‌اند" با این جمله خمینی منظورش ماموران امنیتی هستند که برای شاه کار می‌کنند. با این جمله خمینی حکم اتهام ستوان منوچهر بهمنی و سرهنگ سیاوش امینی آل‌اقا و فرج الله مجتهدی را صادر می‌کند.
 +
 
 +
از آنجا که خمینی سینماها را مرکز فحشا می‌نامید بنابراین حکم اعدام علی نادری دارنده سینما و اسفندیار رمضانی مدیر سینما رکس آبادان چرخانندگان مرکز فحشا، از سوی خمینی نیز داده شده بود. حسین تکبعلی‌زاده در میان کسانی که متهم شده بودند، تنها کسی بود که مجرم بود و حکم اعدامش صادر شد و همراه آن به وی عنوان "مامور ساواک" نیز چسبانده شد تا منطق خمینی را در نامه‌اش دنبال کنند. این دروغ که ساواک آتش‌زدن سینما رکس را انجام داده است هنوز از سوی جمهوری اسلامی چاپ و پخش می‌شود.
 +
 
 +
روشی که برای جریان آتش زدن سینما رکس آبادان در انقلاب اسلامی بکاربرده شد در موردهای دیگر نیز بکارگرفته شد. برای نمونه در تیراندازی میدان ژاله تک تیراندازان کنفدراسیون دانشجویان ایرانی و تروریست‌های فلسطینی از بام‌های خانه‌های پیرامون میدان ژاله مردم را کشتند و گفتند که ارتش مردم را به گلوله بسته است. نمونه دیگر تک تیری بود که تروریست ایرانی و یا فلسطینی به سر استاد نجات‌اللهی زد که همراه با دیگر همکاران خود بر روی بام ساختمان هشت اشکوبه (طبقه) وزارت علوم و آموزش عالی در خیابان ویلا ایستاده بودند و این بار نیز بازگفتند که ارتش آن را انجام داده است. سرانجام ژنرال‌های ارتش ایران اعدام شدند، نه برای اینکه قتلی انجام داده‌اند بلکه به گروهی تعلق دارند که به "نظایر آن عادت نموده‌اند."
 +
 
 +
در نامه خمینی دو گروه مردم ساخته شده‌اند، یکی مسلمانان که همراه با انقلاب رهایی بخش اسلام هستند و دیگر گروه، بقیه مردم. همانگونه که مورد محمد رشیدیان یکی از اعضای این گروه مسلمان نشان داد، نه تنها به عنوان برنامه‌ریز آتش زدن سینما رکس متهم نشد بلکه پاداش نیز گرفت و از آموزگاری به نمایندگی مجلس رسید. این روش به عنوان روش انقلاب اسلامی برگزیده شد که کسانی که همکاری کنند و کارهای ویژه چون قتل و لو دادن مردم را انجام دهند، نردبان پیشرفت را زیر پای خود دارند. دیدیم به کسانی که سفارت امریکا را اشغال کردند نیز پست‌های ارزنده کشوری به دست آنها داده شد. بقیه مردم نیز به دو بخش تقسیم می‌شوند، اولی مجرمین و دومی بقیه که به هیچ کجا وابسته نیستند. گروه مجرمین در درازای انقلاب اسلامی، کشته شدند یا فرارکردند و اموالشان و زنان و فرزندانشان به غارت رفت و میان مسلمانان همکار تقسیم شد. بقیه که به هیچ کجا وابسته نبودند و نیستند که اکثریت ملت ایران را تشکیل می‌دهند، دست خالی ماندند. در حقیقت آتش زدن سینما رکس آبادان، آیینه انقلاب اسلامی است. ... '''[[آتش زدن سینما رکس آبادان ۲۸ امرداد ۱۳۵۷|آتش زدن سینما رکس آبادان ۲۸ امرداد ماه ۲۵۳۷ شاهنشاهی را بخوانید و پروانه ندهید که این کشتار اسلامی از یادها برود. ایران را از چنگال استعمار سرخ و سیاه بیرون بکشیم]]
 
</onlyinclude>
 
</onlyinclude>
  
 
[[رده:مشروطه:صفحه اصلی]]
 
[[رده:مشروطه:صفحه اصلی]]

نسخهٔ ‏۱۷ اوت ۲۰۲۰، ساعت ۱۸:۴۴


آتش زدن سینما رکس آبادان
  • روح الله خمینی آتش زننده سینما رکس آبادان
سید علی خامنه‌ای ۲۵۳۷ شاهنشاهی
سینما رکس آبادان
سالن تماشا و میهنانان سینما رکس آبادان خاکستر شدند
محمد مصدق نخست‌وزیر قلابی محاکمه می‌شود

آتش زدن سینما رکس آبادان ۲۸ امرداد ماه ۱۳۵۷- بیست و هشتم امرداد ماه روز سرنوشت سازی است. روز ۲۸ امرداد ماه چرخشگاهی در تاریخ ایران شد. در روز ۲۸ امرداد ماه ۱۳۳۲ خورشیدی، محمد مصدق نخست وزیر قلابی از سوی مردم ایران در رستاخیز ملی دستگیر شد و ملت ایران حکومت چهار روزه خلقی مصدق را سرنگون کردند. در روز ۲۸ امرداد ماه ۲۵۳۷ شاهنشاهی در بیست و پنجمین سالروز سرنگونی محمد مصدق، به دستور خمینی سینما رکس آبادان و ۲۴ سینمای دیگر کشور از سوی مصدق‌چیان و جبهه ملی‌ها و اسلامیون آتش زده شد. جنایتکاران در آتش زدن سینما رکس آبادان ۶۰۰ ایرانی را زنده زنده سوزاندند. سوزاندن ۶۰۰ ایرانی، جنایتی که بازماندگان قربانیانش هنوز به دنبال عدالت هستند و دست خالی چهل و یک سال است مانده‌اند. جنایت هولناکی که جنایتکارانش آزادانه می‌گردند و پست و مقام در ایران دارند. آتشی که چهل و یک سال است ایرانیان در آن می‌سوزند و به قتل می‌رسند. آتشی که اسلام سیاسی با کمک استعمار افروخت و استعمار با مزدورانش این آتش را در ایران هم چنان گداخته نگاه می‌دارند.

روز ۲۸ امرداد ماه سالروز رستاخیز ملت ایران بود. در روز ۲۶ امرداد ماه ۲۵۳۷ شاهنشاهی شاهنشاه آریامهر در مصاحبه مطبوعاتی درباره این روز سخنانی ایراد کردند که محمد مصدق برنامه این را داشت که حکومت مشروطه ایران را براندازد و با یاری شوروی یک جمهوری خلقی در ایران به راه اندازد.

با آتش‌زدن سینماها مصدق‌چیان و اسلامیون آنچه را که محمد مصدق بیست و پنج سال پیشتر نتوانست به انجام رساند، تلاش کردند که نیرنگ اهریمنی را از سربگیرند. از زمان آتش زدن سینما رکس آبادان که در آن ۴۳۳ ایرانی را زنده زنده سوزاندند، این زنجیر جهمنی کشتن ایرانیان تا به امروز ادامه دارد. هر ایرانی تا روزی که جان در بدن دارد این فاجعه دهشتناک را از یاد نخواهد برد. فراموش نکنیم که ۲۷ سینمای دیگر در روز ۲۸ امرداد ماه به آتش کشیده شدند و در این آتش زدن‌ها بسیار کشته شدند. در آتش زدن سینما آریای مشهد سه تن در آتش سوختند. در آتش‌زدن سینما آریای مشهد، مصدق‌چیان و اسلامیون در ساعت ۳ و ۳۰ دقیقه بامداد ۲۰ لیتر بنزین از راه در خروجی شیب‌دار درون سینما ریختند و آن را آتش زدند. نظافت‌چی و دوچرخه پاهای سینما که شبها در سینما می‌خوابیدند، محمد مهربان ۲۰ ساله، غلام ۲۴ ساله و جواد ۲۸ ساله زنده زنده سوختند. سرایدار سینما به نام قربان دلشادفر ۳۵ ساله دچار سوختگی سختی شد و به بیمارستان برده شد. سه تن از مامورین آتش نشانی به نام‌های شجاعی رییس آتش نشانی، ملکوتی جعفر اسرمی و اسدالله زاده برای خاموش کردن شعله‌های به آسمان کشیده شده آتش دچار سوختگی شدید شدند.

آتش زدن سینما رکس آبادان یکی از بیست و هشت سینمای آتش زده شده کشور در روز ۲۸ امرداد ماه بود. نام دیگر سینماها چنین است: ۱- سینما ستاره سمنان ۲- شکستن شیشه‌های سینما میامی و سینما مراد در میدان شهناز ۳- سینما پرسیا شیراز ۴- سینما پارامونت شیراز ۵- سینما کریستال رضاییه ۶- سینما مهتاب شیراز ۷- سینما شهرنمایش بندرعباس ۸- سینمای الیگودرز ۹- سینما سیلوانا میدان ژاله ۱۰ سینما هما در همدان ۱۱- سینما آریا تبریز ۱۲- سینما شهرفرنگ تبریز ۱۳- سینما نپتون تهران خیابان دماوند ۱۴- سینما آسیا مشهد ۱۵- شکستن شیشه‌های سینماها در اردبیل ۱۶- شکستن شیشه‌های سینماها در قزوین ۱۷- شکستن شیشه‌های سینماها در بهبهان ۱۸- شکستن شیشه‌های سینماها در مشهد ۱۹- سینما پارامونت تهران ۲۰- سینما دیاموند تهران ۲۱- سینما رادیوسیتی تهران ۲۲- سینما متروپل تهران ۲۳ - سینما آستارا تهران ۲۴- سینما ماژستیک تهران ۲۵ - سینما شهرفرنگ تهران ۲۶- سینما آتلانتیک تهران ۲۷- سینما آپادانا شیراز

فاجعه به آتش زدن سینماها محدود نبود، رستوران‌های بسیار، بانک‌ها، کارخانه‌ها، انبارها، و بسیاری از جاهای دیگر را مصدق‌چیان جبهه ملی و اسلامیون به آتش کشیدند. خمینی در نخستین واکنش خود به آتش‌زدن سینما رکس آبادان از "انقلاب رهایی بخش اسلامی" گفت که نشانه آغاز تظاهرات برای سرنگونی شاهنشاهی مشروطه ایران بود. مردم آبادان در شوک فرورفتند شمار کشته‌شدگان در آتش سینما رکس آبادان نخست ۳۷۷ تن اعلام شد و چندی پس از آن شمار کشته‌شدگان به ۴۳۰ تن فزونی یافت و به آگاهی مردم رسید. کارکنان گورستان آبادان از ۶۰۰ تن کشته‌ی دفن شده یاد می‌کردند. کارکنان سینما رکس گفتند که در آن شب، ۶۵۰ بلیت فروخته شده بود. بسیاری از کسانی که در سینما بودند بدن‌هایشان چنان سوخته شده بود که قابل شناسایی نبود.

اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر به مردم ایران هشدار دادند که زمانی که مخالفین قدرت را در ایران بدست گیرند، "وحشت بزرگ" ایران را فراخواهدگرفت. شاهنشاه برای مردم در سخنانشان گفتند که "سلطنت برای مردم ایران خوشبختی، رفاه، افتخار و شناخته شدن در جهان، آزادی، آموزش و پرورش، برابری مردان و زنان را به ارمغان می‌آورد. و مخالفین سلطنت برای ایران اعدام، فشار اجتماعی، فقر، ترور، سیه‌روزی، تنهایی بین‌المللی، زندان‌های پُر شده از مردم، نابرابری‌های اجتماعی و اقتصادی ببار خواهد آورد."

علیاحضرت شهبانو فرح پهلوی خواستند که به آبادان بروند و با خانواده کشته‌شدگان دیدار کنند. جمشید آموزگار نخست‌وزیر شهبانو را قانع کردند که به آبادان نروند و تا آماده شدن نتیجه بررسی‌ها و بازجویی‌ها شکیبا باشند. جمشید آموزگار امیدوار بود که عاملین این کشتار بزودی دستگیر خواهند شد و حقیقت به آگاهی همگان خواهد رسید. دو روز پس از این کشتار، روح‌الله خمینی نامه‌ای به مهدی بازرگان رهبر نهضت آزادی و کنفدراسیون دانشجویان ایرانی نوشت که: محمدرضا شاه با آتش زدن و ویران سازی قصد دارد که مخالفان سلطنت را بدنام کند. این مسولیت ما است که برنامه‌های شیطانی شاه را به جهانیان بشناسانیم. ما باید از اینکه جنبش انسانی اسلامی ما لکه‌دار شود جلوگیری کنیم....

۳۱ امرداد ۱۳۵۷ خمینی نامه‌ای به مردم آبادان و واعظین در مسجدها نوشت. به وسیله این نامه خمینی به روضه‌خوان‌ها پیام داد که آنچه را که وی در این نامه نوشته است را در سراسر ایران به آگاهی مردم برسانند: خدمت عمومی اهالی محترم آبادان ایدهم الله تعالی: دریافت خبر بسیار فجیع به آتش کشیدن چند صد تن هموطنان ما با آن وضع حساب شده موجب تاثر و تاسف شدید گردید. من گمان نمی‌کنم هیچ مسلمانی بلکه انسانی دست به چنین فاجعه وحشیانه‌ای بزند جز آنانکه به نظایر آن عادت نموده‌اند و خوی درندگی و وحشگیری آنان را از انسانیت بیرون برده باشد. من تاکنون اطلاع کافی ندارم لکن آنچه مسلم است این عمل غیرانسانی و مخالف با قوانین اسلامی از مخالفین شاه که خود را برای حفظ مصالح اسلام و ایران و جان و مال مردم به خطر مرگ انداخته‌اند و با فداکاری از هم میهنان خود دفاع می‌کنند به هر مسلکی باشند، نخواهد بود و قرائن نیز شهادت می‌دهد که دست جنایتکار دستگاه ظلم در کار باشد که نهضت انسانی ـ اسلامی ملت را در دنیا بد منعکس کند. آتش را به کمربند در سراسر سینما افروختن و بعد توسط مأمورین درهای آن را قفل کردن، کار اشخاص غیر مسلط بر اوضاع نیست. ... من به ملت بزرگ ایران اعلام خطر می‌کنم، خطر اینکه دستگاه اینگونه اعمال وحشیانه و ضد اسلامی را در سایر شهرهای ایران انجام دهد تا تظاهرات پاک مردم شجاع ایران را که با خون خود ریشه درخت اسلام را آبیاری می‌کنند لوث نماید. لازم است گویندگان مطلبی را که به نابودی انقلاب رهایی‌بخش اسلام منجر می‌شود برای مردم روشن نمایند. این مصیبت بزرگ را به ملت مسلمان ایران بخصوص به مردم ستمدیده آبادان و به خانواده‌های داغدیده تسلیت عرض نموده و خود را در غم بزرگ و جانکاه آنان شریک می‌دانم. از خداوند تعالی نصرت اسلام و مسلمین و قطع آبادی اجانب و پیوستگان به آنها را خواستارم. روح‌الله الموسوی الخمینی

در این نامه خمینی برای نخستین بار از "انقلاب رهایی‌بخش اسلام" سخن گفت. خمینی در این نامه می‌نویسد که آتش‌زدن سینما رکس آبادان توطئه‌ای برای نابود ساختن "انقلاب رهایی‌بخش اسلام" است، و این از سوی شاه یک پروپاگاندای دروغین برای روزنامه‌های داخلی و خارجی است. خمینی می‌نویسد که همه علایم نشان می‌دهد که دست‌های رژیم در این کشتار درکار بوده است تا نهضت انسانی - اسلامی را بدجلوه دهند. به جای اینکه خمینی مدرک نشان دهند که دولت در این فاجعه سهیم بوده، خمینی ده فرضیه را به عنوان مدرک ردیف می‌کند: ۱- مسلمان این کار وحشیانه را نمی‌کند، با این جمله خمینی هدفش این است که بگوید دولت و شاه مسلمان نیستند ۲- تنها کسانی می‌توانند چنین کاری را بکنند که عادت به انجام چنین کارهایی دارند. با این جمله خمینی می‌خواهد بگوید که دولت و شاه کارشان کشتار است. ۳- مخالفین شاه نمی‌توانند این کشتار را انجام داده باشند زیرا که آنها خود را برای مصالح اسلام و ایران و جان و مال مردم به خطر مرگ می‌اندازند و آنها را از گزند دولت و شاه حفظ می‌کنند. ۴- شاه وعده این کشتار را در سخنرانی‌اش در ۲۶ مرداد داد که گفت او وعده تمدن بزرگ را می‌دهد و مخالفانش وعده وحشت بزرگ را می‌دهند، این نیز نشان این است که برای این کشتار پیشتر برنامه‌ریزی شده بود. ۵- نه تنها در آبادان بلکه در شهرهای دیگر نیز ایرانیان بدست دولت و شاه کشته شده‌اند. ۶- شاه مدعی است که وی "تمدن بزرگ" را خواهد آورد با اینکه خوب می‌داند که غیبگو نیست و دروغگو است. ۷- شاه می‌گوید که همراه با ملت دروازه‌های "تمدن بزرگ" را خواهد گشود با اینکه به خوبی می‌داند که ملت مخالف وی است. ۸- شاه به خانواده در آتش‌سوختگان تسلیت می‌گوید ولی دستهایش تا آرنج در خون مردم ایران است. ۹- شاه می‌گوید که با خمینی وحشت بزرگ می‌آید و این شاهد دیگری است برچیدن توطئه از سوی دولت و شاه. ۱۰- تنها کسی که قدرت را دست دارد می‌تواند کمربندی دور سینما بنزین بریزد، درها را قفل کند و آتش را بیافروزد.

آخوندها در سراسر کشور همانگونه که خمینی به آنها دستور داده بود بر روی منبر رفتند و جار زدند که دولت و شاه سینما رکس آبادان را آتش زده‌اند. کنفدراسیون دانشجویان ایرانی سفارتخانه‌ها و کنسولگری‎‌های دولت شاهنشاهی ایران را در آلمان غربی، بلژیک، دانمارک و هلند اشغال کردند و خواستار کناره‌گیری شاه شدند.

دولت جمشید آموزگار فلج شد. دولت نگفت که شاهنشاه بر پایه قانون اساسی نگهبان مسلمانان شیعه است و شاهنشاه به بودجه ساختن مسجدها در ایران کمک‌های بسیار کرده است، شاهنشاه است که درهای گرانبهای حرم امام حسین را پیشکش کرده است. اگر خمینی ادعا می‌کند که آتش زدن سینما رکس نمی‌تواند کار مسلمان باشد، شاه نمی‌تواند دستور آن را داده باشد زیرا که وی مسلمان است. دولت جمشید آموزگار نگفت که مخالفان دولت و شاهنشاه، مارکسیست‌ها، لنینیست‌ها و مائوئیست‌ها هستند که هیچ دینی ندارند و جهان وطن هستند. دولت جمشید آموزگار نگفت که مخالفان دولت و شاهنشاه، کسانی هستند که ایرانیان بی‌گناه را در آبادان و دیگر شهرهای ایران می‌کُشند، می‌ربایند، به بانک‌ها حمله می‌کنند، سینماها، دیسکوتک‌ها و ....را به آتش می‌کِشند و این بدان معنا است که مخالفان شاه و دولت برایشان کشتن و غارت و سوزاندن عادی و معمول است. دولت جمشید آموزگار نگفت که « تمدن بزرگ » یک اجتماع انسانی و با عدالت خواهد بود در جایی که اجتماعی که خمینی وعده‌اش را می‌دهد که بر پایه قوانین شریعت استوار است غیرانسانی و بی‌عدالت خواهد بود. دولت نگفت که اجتماعی که خمینی برنامه‌ریزی کرده بود و وعده‌اش را می‌داد، اعدام، زندان و سنگسار کردن، سر بُریدن، دست و پا بریدن، درآوردن چشم، تازیانه زدن و فشار اجتماعی بر زنان آوردن به ارمغان خواهد داشت. دولت نگفت که که خمینی در روز ننگین ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ برای سرنگونی دولت و سلطنت مملکت را به آتش کشید و امروز ۲۸ امرداد ۱۳۵۷ دوباره شورش و هرج و مرج در ایران براه انداخته است. به جای این که دولت آموزگار همه اینها را به آگاهی برساند که دلایل واقعی این کشتار و ناآرامی‌ها چیست. کناره‌گیری کرد و دولت شریف امامی به روی کار آمد.

سیاوش امینی کارشناس خرابکاری در راهروی پایینی سینما رکس آبادان، دو بطری نیمه شکسته پیدا کرد و گزارشی درباره یافته‌ها و تحقیقات خود نوشت که آتش‌سوزی بر پایه برنامه‌ای حساب شده انجام یافته است و نخست درهای چوبی سالن نمایش به آتش کشیده شده‌اند. حسین تَکبعلی‌زاده که چندی پس از این فاجعه به عنوان عامل اصلی مورد سوءظن قرارگرفت، چند روزی در آبادان ماند و سپس به بندرعباس رفت. پس از سه ماه به آبادان بازگشت و به مادر و تنی چند از دوستانش گفت که "او سینما رکس را آتش زده است". مادر حسین برای دوستان و آشنایان گفت که پسرش سینما رکس را آتش زده‌است و در درازای چند روز اهالی شهر آبادان آگاه شدند که حسین تَکبعلی‌زاده سینما رکس را آتش زده‌است. تکبعلی‌زاده سرانجام در آبان ماه ۱۳۵۷ دستگیر و زندانی شد.

تکبعلی‌زاده چنین اعتراف می‌کند: من معتاد به هرویین بودم و هزینه اعتیاد خود را با فروش هرویین فراهم می‌کردم. در محله‌ای که زندگی می‌کردم با اصغر نوروزی آشنا شدم. اصغر مرا باخود به مسجد و جلسات دعا و ثنا برد. دوستان نوین به من گفتند که تو می‌بایست ترک اعتیاد کنی. در بیمارستانی در اصفهان که آنها مرا فرستادند، ترک اعتیاد کردم و دوباره به آبادان بازگشتم. در مسجد با فرج‌الله بذرکار و برادرانش فلاح و یدالله آشنا شدم. ما همواره به مرز عراق رفت و آمد می‌کردیم و کتاب‌ها و نوارهای خمینی را به آبادان می‌آوردیم. پس از زمانی، دیگر نمی‌خواستم که این کار را انجام دهم زیرا که من آن را بیهوده می‌دانستم. پس به اصفهان رفتم تا دوباره با فروش مواد مخدر پول دربیاورم. پس از زمانی برآن شدم که دوباره به آبادان بازگردم. نیمروز ۲۸ مرداد ۱۳۵۷ فرج‌الله و فلاح و یدالله را دیدم، می‌خواستیم که در این روز سینما آتش بزنیم برای این کار چهار شیشه تینر خریدیم و به سینما سهیلا رفتیم. آنجا تینرها را روی زمین راهروی ورودی سینما ریختیم، ولی چند تن وارد سینما شدند و ما وادار شدیم که صبر کنیم تا آنها به داخل سینما بروند. زمانی که خواستیم که تینرهای را آتش بزنیم دیگر پریده و اثر خود را از دست داده بودند. از سینما سهیلا بیرون آمدیم بدون اینکه آتشی براه انداخته باشیم. ساعت ۸ شامگاه پس از اینکه کباب خوردیم، به بازار رفتیم و روغن و تینر خریدیم که مخلوط آن قابلیت آتش‌گرفتن زیادی داشت. با تاکسی به سینما سهیلا رفتیم ولی درهای سینما بسته بود. پیاده به سوی مرکز شهر آبادان راه افتادیم و به سینما رکس رسیدیم و سینما را آتش زدیم.

عامل آتش‌سوزی پیدا شد و بایستی دادگاهی برای محاکمه وی برگزار می‌شد، ولی در دادگستری آبادان پرونده بلوکه شد و به جریان انداخته نشد. نخست‌وزیر شریف امامی که دولت آشتی ملی را تشکیل داده بود، در بلوایی که در ایران پیدا شده بود، دنباله دادگاه سینما رکس را نگرفت. تیمسار ناصر مقدم که خرداد ۱۳۵۷ رییس سازمان اطلاعات و امنیت کشور شده بود از چاپ نتایج بدست آمده بازجویی‌ها و تحقیقات پلیس جلوگیری کرد زیرا که سرنخ این فاجعه به برخی از روحانیون می‌رسید. دولت باور داشت که اگر تحقیقات پلیس چاپ بشود و به آگاهی همگان برسد که روحانیون در آن دست داشته‌اند به سیاست آشتی ملی برای آرام کردن کشور آسیب خواهدرساند.

حسین تکبعلی‌زاده ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ از زندان آزاد شد در روزی که شورش به انجام رسید و درهای همه زندان‌ها گشوده شد. تکبعلی‌زاده نخست به اصفهان و سپس به تهران رفت تا خود را به خمینی به عنوان عامل آتش‌زدن سینما رکس معرفی کند. از آن روی که هیاهو و جمعیت بسیاری دور و بر خمینی بودند، او را به داخل راه ندادند. تکبعلی‌زاده به اصفهان رفت و خواست که به آبادان بازگردد. در راه اندیمشک مجله "جوانان" را خرید و عکس خود را روی جلد آن با زیر عنوان "قاتل ساواک از زندان فرارکرد." را دید. تکبعلی‌زاده در آبادان به دیدار نماینده مجلس شورای ملی "رشیدیان" رفت و خود را معرفی کرد. رشیدیان به تکبعلی‌زاده گفت که به خانه برود و نزد مادرش بماند. تکبعلی‌زاده می‌خواست که بداند که آیا او آزاد است یا نه؟ به همین دلیل تکبعلی‌زاده به کمیته ۴۸ و سپس نزد فرماندار آبادان کیاوش رفت. کیاوش، تکبعلی‌زاده را به نزد هاشم صباغیان وزیر کشور جمهوری اسلامی فرستاد. صباغیان به تکبعلی‌زاده گفت که بهتر است که وی به آبادان برگردد تا مسله با مهدی بازرگان نخست‌وزیر درمیان گذاشته شود. تکبعلی‌زاده به آبادان بازگشت و از صباغیان خبری نشد.

تکبعلی‌زاده نامه‌ای به مجله "جوانان " نوشت: "من یادآوری می‌کنم که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، من به عنوان مبارز می‌خواستم به فلسطین بروم ولی آنچه را که شماها با من کرده‌اید، زندگی مرا نابود ساخته است. اکنون من می‌باید صبر کنم تا ببینم بر سر من چه خواهد آمد..." باز هم اتفاقی نیافتاد. این بار تکبعلی‌زاده با آیت‌الله خادمی و طاهری تماس گرفت. هر دو آیت‌الله از این که در فاجعه آتش‌سوزی سینما رکس دخالت کنند سر باز زدند. تکبعلی‌زاده پس از اینکه از هیچ کس پاسخی نشنید، برآن شد که به قم رفته و به دیدار خمینی برود. دفتر خمینی درخواست تکبعلی‌زاده را رد کرد. سرانجام تکبعلی‌زاده نامه‌ای به دفتر خمینی نوشت و درخواست ملاقات با خمینی را کرد. در این نامه تکبعلی‌زاده چنین نوشت: من حسین تکبعلی‌زاده یکی از مبارزین اسلام هستم. من بی‌گناه هستم و در اثر یک توطئه، متهم شده‌ام که آتش‌سوزی سینما رکس را انجام داده‌ام. عکس من در مجله جوانان چاپ شده‌است. اکنون با یاری خداوند و برپا خاستن ملت، شاه سرنگون شد و اسلام چهره واقعی خود را نشان داده است و عدالت و دادگستری همه جا را پرکرده است. من هم امیدوارم که حق پیروز شود. من از سوی "جامعه روحانیت مبارز" برای این ماموریت فجیع برگزیده شدم و اکنون پس از تغییر رژیم پیروزمندانه به عنوان مامور ساواک شناخته شده‌ام. پس از این اتهام که من ساواکی هستم، کار پیدا نمی‌کنم، من دیگر درآمدی برای پرداخت هزینه‌های زندگی‌ام ندارم. مرا به مسجد راه نمی‌دهند که وعظ‌های حکیمانه آیت‌الله‌ها را گوش بدهم. من از رهبر حکیم و پدر مهربان خود درخواست می‌کنم که به مسله من هرچه زودتر رسیدگی شود. پاسخ دفتر خمینی به تکبعلی‌زاده چنین بود: بسم‌الله الرحمن الرحیم، بروید به نزد حجت‌الاسلام جامی، او عضو "جامعه روحانیت مبارز" است و مسولیت جامعه در آبادان را بر عهده دارد. اطمینان داشته باشید که اگر شما آلوده این گناهی که درباره آن صحبت می‌کنید، نباشید، عدالت الهی شما را نجات خواهد داد. ... محمود ابوالپور و عبدالله لرقبا که از برنامه‌ریزان آتش‌زدن سینما رکس بودند و بنزین هواپیما را آنها فراهم کرده‌بودند، و دو نفری بودند که هیچگاه رابطه خود را با حسین تکبعلی‌زاده انکار نکردند، و دو نفری که اعترافات تکبعلی‌زاده را در برابر دادگاه تایید کردند و از دیدگاه قانون از متهمین و همکاران تکبعلی‌زاده بودند، نه به عنوان مجرم، دادستان از آنها شکایت کرد، نه دستگیر شدند و نه مورد بازجویی و حکم دادگاه قرارگرفتند. زیرا محمود ابوالپور و عبدالله لرقبا و رشیدیان از فعالان حسینیه اصفهانی‌ها بودند.

دکتر بهرام چوبینه در کتاب ﭘﺸﺖ ﭘﺮدﻩ‌های اﻧﻘﻼب اﺳﻼﻣﯽ – اﻋﺘﺮاﻓﺎت ﺣﺴﻴﻦ ﺑﺮوﺟﺮدی، که به کوشش وی ویرایش شده است نوشته است که نامه‌ای که ﺣﺎجﻋﺒﺪاﷲ ﻳﺎ همان ﺳﻴﺪﻋﻠﯽ ﺧﺎﻣﻨﻪ‌ای ﺑﻪ ﺷﻬﺎب داد ﺗﺎ در ﺁﺑﺎدان ﺑﻪ ﻣﻮﺳﻮی ﺗﺒﺮﻳﺰی ﺑﺪهد، ﻓﺘﻮای ﺁﺗﺶ زدن ﺑﻮدﻩ اﺳﺖ. وﻟﯽ ﺧﻮد ﻣﻮﺳﻮی ﺗﺒﺮﻳﺰی و ﺟﻤﯽ و ﮐﻴﺎوش ﺑﺎﻳﺪ در ﺁﺗﺶ زدن ﺳﻴﻨﻤﺎ رﮐﺲ دﺳﺖ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ. ﺗَﮑﺒﻌﻠﯽ زادﻩ و دﻳﮕﺮان ﺑﻪ دﺳﺘﻮر ﺁﻧﻬﺎ ﮐﺎر ﺑﺎ اﺳﻠﺤﻪ و ﻣﻮاد ﺁﺗﺶ‌زا را ﻳﺎد ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ.

در واقع خمینی حکم دادگاه را در ۳۱ امرداد ماه ۱۳۵۷ در نامه‌اش به روضه‌خوانان پنهان شده به عنوان نامه به مردم آبادان داد. در این نامه خمینی گفت که یک مسلمان نمی‌تواند چنین کاری کرده باشد. با این جمله خمینی روشن کرد که مجرمین یعنی محمد رشیدیان، محمود ابوالپور و عبدالله لرقبا نمی‌توانند مجرم باشند یا شریک جرم زیرا که آنها از فعالین مسلمان علیه سلطنت هستند. بنابراین هر کاری که آنها در این راه انجام دهند جرم به حساب نمی‌آید. خمینی نوشت که کسانی این کار را می‌کنند که به "نظایر آن عادت نموده‌اند" با این جمله خمینی منظورش ماموران امنیتی هستند که برای شاه کار می‌کنند. با این جمله خمینی حکم اتهام ستوان منوچهر بهمنی و سرهنگ سیاوش امینی آل‌اقا و فرج الله مجتهدی را صادر می‌کند.

از آنجا که خمینی سینماها را مرکز فحشا می‌نامید بنابراین حکم اعدام علی نادری دارنده سینما و اسفندیار رمضانی مدیر سینما رکس آبادان چرخانندگان مرکز فحشا، از سوی خمینی نیز داده شده بود. حسین تکبعلی‌زاده در میان کسانی که متهم شده بودند، تنها کسی بود که مجرم بود و حکم اعدامش صادر شد و همراه آن به وی عنوان "مامور ساواک" نیز چسبانده شد تا منطق خمینی را در نامه‌اش دنبال کنند. این دروغ که ساواک آتش‌زدن سینما رکس را انجام داده است هنوز از سوی جمهوری اسلامی چاپ و پخش می‌شود.

روشی که برای جریان آتش زدن سینما رکس آبادان در انقلاب اسلامی بکاربرده شد در موردهای دیگر نیز بکارگرفته شد. برای نمونه در تیراندازی میدان ژاله تک تیراندازان کنفدراسیون دانشجویان ایرانی و تروریست‌های فلسطینی از بام‌های خانه‌های پیرامون میدان ژاله مردم را کشتند و گفتند که ارتش مردم را به گلوله بسته است. نمونه دیگر تک تیری بود که تروریست ایرانی و یا فلسطینی به سر استاد نجات‌اللهی زد که همراه با دیگر همکاران خود بر روی بام ساختمان هشت اشکوبه (طبقه) وزارت علوم و آموزش عالی در خیابان ویلا ایستاده بودند و این بار نیز بازگفتند که ارتش آن را انجام داده است. سرانجام ژنرال‌های ارتش ایران اعدام شدند، نه برای اینکه قتلی انجام داده‌اند بلکه به گروهی تعلق دارند که به "نظایر آن عادت نموده‌اند."

در نامه خمینی دو گروه مردم ساخته شده‌اند، یکی مسلمانان که همراه با انقلاب رهایی بخش اسلام هستند و دیگر گروه، بقیه مردم. همانگونه که مورد محمد رشیدیان یکی از اعضای این گروه مسلمان نشان داد، نه تنها به عنوان برنامه‌ریز آتش زدن سینما رکس متهم نشد بلکه پاداش نیز گرفت و از آموزگاری به نمایندگی مجلس رسید. این روش به عنوان روش انقلاب اسلامی برگزیده شد که کسانی که همکاری کنند و کارهای ویژه چون قتل و لو دادن مردم را انجام دهند، نردبان پیشرفت را زیر پای خود دارند. دیدیم به کسانی که سفارت امریکا را اشغال کردند نیز پست‌های ارزنده کشوری به دست آنها داده شد. بقیه مردم نیز به دو بخش تقسیم می‌شوند، اولی مجرمین و دومی بقیه که به هیچ کجا وابسته نیستند. گروه مجرمین در درازای انقلاب اسلامی، کشته شدند یا فرارکردند و اموالشان و زنان و فرزندانشان به غارت رفت و میان مسلمانان همکار تقسیم شد. بقیه که به هیچ کجا وابسته نبودند و نیستند که اکثریت ملت ایران را تشکیل می‌دهند، دست خالی ماندند. در حقیقت آتش زدن سینما رکس آبادان، آیینه انقلاب اسلامی است. ... آتش زدن سینما رکس آبادان ۲۸ امرداد ماه ۲۵۳۷ شاهنشاهی را بخوانید و پروانه ندهید که این کشتار اسلامی از یادها برود. ایران را از چنگال استعمار سرخ و سیاه بیرون بکشیم