تفاوت میان نسخه‌های «الگو:نوشتار برگزیده»

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
خط ۲: خط ۲:
 
<onlyinclude>
 
<onlyinclude>
 
*
 
*
[[پرونده:IslamCommunismCoalition.mp4|thumb|left|200px|تبانی خطرناک نیروهای اهریمنی سرخ و سیاه]]
+
[[پرونده:Assassination Prime Mansour 1 Bahman 1343 V2a.mp4|thumb|left|220px|ترور حسنعلی منصور نخست وزیر ایران از سوی فداییان اسلام]]
[[پرونده:MohammadRezaShahPahlavi1334b.jpg|thumb|left|160px|آریامهر به مردم از اتحاد خطرناک سرخ و سیاه هشدار می‌دهند]]
+
[[پرونده:HasanAliMansourPM1c.jpg|thumb|left|180px|منصور نخست‌وزیر ایران]]
[[پرونده:Emmanuel MacronPresidentFrance.jpg|thumb|left|160px|امانویل مکرون پرزیدنت فرانسه]]
+
[[پرونده:HasanAliMansourCabinetEsfand1342.jpg|thumb|left|180px|کابینه حسنعلی منصور ۱۳۴۲]]
[[پرونده:SubmissionMichelHouellebecqCoalitionRedBlack.jpg|thumb|left|160px|کتاب اسلام یا تسلیم بودن نوشته میشل هوله بک]]
+
[[پرونده:HasanAliMansourPMCabinet1343.jpg|thumb|left|180px|کابینه منصور ۱۳۴۳]]
[[پرونده:SamuelPatyFrenchTeacher2020.jpg|thumb|left|160px|سامویل پتی آموزگار فرانسوی که سرش را یک مرتجع اسلامی در برابر چشم دانش‌آموزان از تنش جدا کرد]]
+
'''[[ترور حسنعلی منصور نخست‌وزیر ایران]]''' - در بامداد ۱ بهمن ماه ۱۳۴۳ به سوی حسنعلی منصور نخست‌وزیر ایران جلوی در بزرگ مجلس شورای ملی بهارستان سه گلوله شلیک شد. نخستین گلوله به گلوی نخست‌وزیر خورد و وی بی‌درنگ به زمین افتاد، گلوله دوم به شکم و مثانه منصور شلیک شد. گلوله‌ نخست از سوی محمد بخارایی و گلوله دوم از سوی آخوند سیدعلی اندرزگو هر دو تروریست اسلامی و از هموندان گروه موتلفه اسلامی به نخست‌وزیر شلیک شد. ترور منصور می باید سرآغاز واقعی انقلاب اسلامی در ایران به شمار آید. امروز می دانیم که سران جمهوری اسلامی قاتلان منصور نخست وزیر ایران هستند.
[[پرونده:TudehPartyNooraldinKianouri2.jpg|thumb|left|160px|نورالدین کیانوری رهبر حزب توده از پیوند میان حزب توده و اسلام می‌گوید]]
 
[[پرونده:TerroristConfederationMehdiKhanbabaTehrani.jpg|thumb|left|160px|مهدی خانبابا تهرانی از بنیادگزاران کنفدراسیون]]
 
[[پرونده:ConfederationBahmanNirumand.jpg|thumb|left|160px|بهمن نیرومند عضو کنفدراسیون و اکنون حزب سبزها در آلمان]]
 
  
'''[[تروریسم اسلامی و اتحاد خطرناک سرخ و سیاه - کنفدراسیون دانشجویان ایرانی راه‌گشای تروریسم اسلامی]]''' -  هم میهنان این نوشتار را با دقت بخوانید تا بدانید که چگونه کشور سربلند ما ایران کهن سرزمین آریایی به نابودی کشیده شد. نیروهای اهریمنی اسلامی و کمونیست دست در دست یکدیگر نهادند تا حقوق انسانی و بشری و رفاه و آرامش را ویران سازند. بدانیم چپ و اسلام این اتحاد اهریمنی چگونه مردمان را با پروپاگاندای دروغین به بیراهه می‌کشند تا به اهداف خود برسند . ایران نخستین کشوری بود که نیروهای اهریمنی سرخ و سیاه بر آن چیره شد. پس از ایران لبنان عراق و سوریه نیز به این لیست افزوده شدند. اکنون چپ و اسلام در کشورهای غربی به کمک کمونیست‌های همان کشورها لانه کرده‌اند و سلول‌ها ترور خود را در کشورهای غربی گسترده تر می‌سازند. بخوانید تا بتوانیم ایران را آزاد کنیم و هم میهنانمان را از چنگال این دو نیروی ضد بشری رها سازیم.  
+
نزدیک ساعت ۱۰ و پانزده دقیقه مرد جوانی که پیراهن تریکو به تن داشت جلوی مجلس شورای ملی ایستاده بود. وی پاکتی به دست داشت که وانمود می‌کرد که نامه‌ای برای دادن به نخست‌وزیر در آن دارد. جلوی مجلس شورای ملی تنها یک استوار و یک سرباز نگهبان دیده می‌شدند. نزدیک ساعت ده و نیم بامداد خودروی شماره یک نخست‌وزیر در برابر مجلس شورای ملی ایستاد، حسنعلی منصور نخست‌وزیر در خودرو را بازکرد و یک پایش را بیرون گذاشت، در این هنگام محمد بخارایی با پاکت در دستش به سوی حسنعلی منصور رفت، استوار نیز به گمان اینکه بخارایی می‌خواهد نامه‌ای به دست نخست‌وزیر بدهد، جلوی بخارایی را نگرفت. به هنگام پیاده شدن نخست وزیر از خودرو، بخارایی دست در جیب خود فرو برد و با تپانچه‌ای به نخست وزیر شلیک کرد و بی‌درنگ پا به فرار گذاشت. استواری که در برابر مجلس ایستاده بود با شنیدن سدای گلوله به دنبال محمد بخارایی دوید و کمی دورتر وی را که به سوی سرچشمه می‌رفت دستگیر کرد.
  
اتحاد سرخ و سیاه تهدیدی برای دمکراسی غرب؟ چرا چپ غربی از جمهوری اسلامی پشتیبانی می‌کند؟ سیاستمداران غربی اکنون چهل و دو سال پس از برقراری جمهوری اسلامی در ایران، کشف کرده‌اند که اتحاد سرخ و سیاه تهدیدی است برای غرب.
+
نخست وزیر حسنعلی منصور که از گردنش خون می‌ریخت، خود را از خودرو بیرون کشید و چند گام جلو رفت، در این هنگام نگهبانان نخست‌وزیر، وی را سوار خودروی مرسدس بنز اسکورت کردند، منصور در سندلی پشت قرارگرفت و در این هنگام سیدعلی اندرزگو تروریست اسلامی، آموزش دیده و تک تیرانداز به سوی خودروی اسکورت تیراندازی کرد، گلوله از شیشه جلوی سمت راست گذشت و به شکم نخست وزیر خورد. خودروی اسکورت آژیرکشان از میدان بهارستان راهی بیمارستان پارس شد. جلوی بیمارستان سه تن از اسکورت نخست‌وزیر زیر بازوی وی را گرفتند و وارد بیمارستان شدند.  
 
در ایران امروز هر کودکی می‌داند که گردانندگان انقلاب اسلامی و براندازی حکومت مشروطه شاهنشاهی ایران گروه‌های رنگ و وارنگ چپ مانند کنفدراسیون دانشجویان خارج از کشور، سازمان تروریستی مجاهدین، سازمان تروریستی چریک فدایی، سازمان‌های تروریستی حزب توده و جبهه ملی و سازمان‌های تروریستی اسلامی با هزاران آخوند به رهبری خمینی بودند.  
 
  
اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر شاهنشاه ایران پیوسته به ملت ایران از اتحاد نامقدس سرخ و سیاه هشدار دادند که اینان دشمنان ملت ایران و سرزمین کهن ایران هستند. هشدارهای شاهنشاه ایران در مصاحبه‌ها با خبرگزاری‌های داخلی و خارجی و سخنرانی‌های آریامهر در مغزهای سیاستمداران غربی راه نیافت، زیرا که در آن زمان چپی‌های غرب در برابر دین جایگاهی دشمنانه داشتند.
+
یکشنبه ۴ بهمن ماه ساعت ۱۹ و ده دقیقه شاهنشاه به همراه شهبانو برای دیدن منصور نخست‌وزیر به بیمارستان پارس آمدند. آقای هویدا وزیر دارایی و مسئول امور دولت و جواد منصور معاون نخست وزیر به پیشباز شاهنشاه و شهبانو آمدند. در آغاز پزشکانی که برای مشاوره از خارج فراخوانده شده بودند از سوی دکتر شاهقلی به پیشگاه شاهنشاه و شهبانو شناسانده شدند و سپس پزشکان ایرانی نخست وزیر باریافتند. شاهنشاه و شهبانو به اتاقی که نخست وزیر در آن بستری بود رفتند. با دیدن اعلیحضرتین نخست وزیر کوشش کرد که از جا برخیزد ولی شاهنشاه از آن جلوگیری کردند. شاهنشاه و شهبانو نزدیک به پانزده دقیقه بر بالین نخست وزیر ماندند. شاهنشاه به نخست وزیر فرمودند: انشاالله هر چه زودتر بهبود یابید و به خدمت صمیمانه خود به کشور ادامه دهید...ما برای شما دعا می‌کنیم و ولیعهد ایران نیز دیشب برای بهبود حال شما دعا کردند.  
  
مصاحبه اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر با نماینده روزنامه لادپش دو میدی چاپ تولوز فرانسه ۴ خرداد ماه ۱۳۵۰ - ... در آغاز مخالفت چند تن از افراد مذهبی تاریک‌بین و متجاسر با کمونیست‌ها مطرح بود. اینان به نحو شومی در مسیر واحدی فعالیت و تلاش می‌کردند، نفع مشترک آنها این بود که کشور را در وضع قرون وسطایی باقی نگاه دارند. کمونیست‌ها در آن وضع زمینه تبلیغاتی حاصلخیزی در اختیار داشتند و افراد مذهبی نان روزمره‌شان تأمین می‌گشت، از نظر من سیاه نمایشگر همه آن چیزهایی است که ارتجاعی است. آنها از هر چیزی برای برپا کردن آشوب و ایجاد خرابکاری استفاده می‌کنند، مخصوصاً در وهله نخست از اعتراض دانشجویان.  
+
سرانجام حسنعلی منصور نخست وزیر ۴۱ ساله ایران پس از ۱۳۲ ساعت تلاش و مبارزه دشوار با مرگ، شب هنگام به ساعت ۲۲ و ۵۵ دقیقه روز ششم بهمن ماه در بیمارستان پارس درگذشت. نخست وزیری که برنامه دولتش اجرای منشور انقلاب ششم بهمن بود، در دومین سالگرد انقلاب شاه و مردم در راه فراهم ساختن رفاه وعدالت مردم ایران جان باخت. کشتن منصور می‌بایستی که هشداری به دولت و شاهنشاه ایران باشد. خطر حکومت شاهنشاهی کهن ایران تنها از چپ و حزب توده نبود بلکه از سوی واپسگرایان اسلامی در کشور اهورایی ایران نیز بود. پس از کشتن حسنعلی منصور نخست وزیر شایسته ایران، دو گروه چپ و اسلامیون به یکدیگر نزدیک تر شدند و توطئه‌های خود را علیه ملت و کشور ایران زیر چتر کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج از کشور و در داخل کشور سازمان دادند.  
  
سو میسیون - آینده فرانسه؟ - میشل هوله بک Michel Houellebecq  نویسنده فرانسوی در سال ۲۰۱۵ رمانی نوشت با عنوان «سو میسیون»  که برگردان آن  «اسلام» است. اسلام یعنی تسلیم شدن و هیچ ربطی به صلح ندارد. هم چنین « سلام» که ایرانیان به یکدیگر می‌گویند از زمان یورش تازیان به ایران است که ایرانی باید به عرب سلام می‌گفت یعنی که تسلیم شده است.  در این رمان، میشل هوله می‌نویسد که چگونه حزب سوسیالیست فرانسه و حزب محافظه کار با یکدیگر ساخت و پاخت می‌کنند تا یک پرزیدنت مسلمان را در فرانسه روی کار آورند. این پرزیدنت مسلمان قانون اساسی فرانسه را دگرگون می‌سازد و حکومت فرانسه فرمی از ولایت فقیه می‌شود که در آن شریعت وجود دارد و تنها مردان هستند که تصمیم می‌گیرند، زنان حقوق اجتماعی و سیاسی خود را از دست می‌دهند و چند همسری دوباره برقرار می‌شود.  
+
کشتن منصور از سوی گروه تروریستی موتلفه اسلامی انجام گرفت. در درازای بازپرسی‌ها و بازجویی‌ها و پیگردها نه تنها قاتلان اسلامی را شناسایی کردند بلکه کسانی را که در پشت پرده این توطئه بودند را نیز یافتند. بسیاری از گروه موتلفه اسلامی دستگیر شدند و در برابر دادگاه به زندان ابد محکوم شدند. آخوند سیدعلی اندرزگو شلیک کننده دومین گلوله، گلوله‌ای که منصور را کشت شلیک کرد، توانست به عراق فرار کند و در پناه خمینی به کمپ‌های تروریستی یاسر عرفات در فلسطین برود. حسن یزدی‌زاده نیز متواری شد، و سپس به عراق نزد خمینی گریخت و دنباله آموزش‌های تروریستی و آدمکشی را در فلسطین و لبنان به پایان رساند. با کشتن حسنعلی منصور نخست وزیر، متد اینکه چگونه می‌توان ایجاد فتنه و آشوب و ناآرامی و انقلاب کرد، آشکار شد.  
  
در کشور فرانسه یک اسلامیست سر آموزگار ساموپل پتی Samuel Patty را از تنش جدا کرد و شگفت آور اینکه چپی‌های کشورهای غربی خاموش ماندند. پنج روز پس از قتلی که با انگیزه اسلامی انجام شد، جمهوری فرانسه آیین یادبودی برای سامویل پتی برگزار کرد. از آنجا که در غرب  شمار یورش‌ها و قتل‌ها با انگیزه اسلام  در سال‌های گذشته بسیار فزونی یافته است، پس از سر بریدن سامویل پتی، فرانسه در ناآرامی و آشوب فرورفت. توضیح دولت که این قتل‌ها از سوی افرادی مستقل که مغزشان بیمار بوده است دیگر از سوی مردم  پذیرفته نشد. شعار ملایان که اسلام دین صلح است نیز دیگر از سوی مردم پذیرفته نشد و اسلام دین انزجار و دشمنی نام گرفت. جایگاه چپی‌های کشورهای غربی از دیدگاه سیاسی را هنگام تظاهراتی که در پاریس علیه «اسلامو فوبیا»  Islamophobia  یا «اسلام هراسی» به راه انداختند، آشکار شد و سرانجام همگان دریافتند که چپی‌ها سوی اسلام سیاسی را برگزیده‌اند.  
+
بیشتر کسانی که در دادگاه منصور به زندان ابد محکوم شدند در هرج و مرج روزهای آشفته در کشور ایران در سال ۲۵۳۷ شاهنشاهی از زندان بیرون آمدند و در حکومت اسلامی که یک شبه برپا شد، همه مقام‌های مهم و کلیدی کشور ایران را به دست گرفتند. تنها سید علی اندرزگو که گلوله مرگ آور را به حسنعلی منصور شلیک کرد در شهریور ماه ۲۵۳۷ شاهنشاهی در درگیری مسلحانه با پلیس نابود شد ولی دیگر هموندان موتلفه و دیگر گروه‌های اسلامی زنده ماندند و تک تک آنها را پست و مقام های کشوری و لشکری را به دست گرفتند. کسانی مانند: یحیی آل‌اسحاق، محمدصادق اسلامی، محمدصادق امانی، اسدالله بادامچیان، مهدی بهادران، سید علی‌اکبر پرورش، محمدنبی حبیبی، حمیدرضا خصوصی ثانی، محسن رفیقدوست، عزت شاهی، جعفر شحونی، احمد شهاب، مهدی عراقی، حبیب‌الله عسکراولادی، حسن غفوری فرد، جلال‌الدین فارسی، محمد کچویی، مهدوی کنی، اسدالله لاجوردی، مرتضی مطهری، سیدمصطفی میرسلیم، امیررضا واعظی ‌آشتیانی و بسیاری دیگر کشور ایران را اشغال کردند. آشکار است که پیش نیاز داشتن پست و مقام در حکومت اسلامی شریک بودن در ترور و قتل است.  
  
در کشور آلمان نیز مانند همین گفتگو وجود دارد. دولت آلمان قتل سامویل پتی را محکوم کرد ولی دریغا که از سوی چپ‌ها کلمه‌ای علیه این قتل دهشتناک بر نیامد. از مدت زمانی، بسیاری از مسلمانانی که در آلمان زندگی می‌کنند به حزب‌های چپ پیوستند زیرا آگاه بودند که حزب چپ علیه دین است و این به انتقاد کارل مارکس از دین بازمی‌گردد که دین را تریاک ملت‌ها خواند و اینکه دین وعده خوشبختی در دنیای دیگر را می‌دهد کسی که دنباله روی دین است، در حقیقت توانایی این را ندارد ریشه‌های اصلی مسایل دنیا را بشناسد.
+
[[ترور حسنعلی منصور نخست‌وزیر ایران|این نوشتار را بخوانیم و از نخست‌وزیر شایسته ایران حسنعلی منصور یاد آوریم - جاوید شاه - پاینده ایران]]
 
 
ولی سال هاست که مسلمانان در آلمان دریافته‌اند که چپ‌ها پشتیبان و مدافع روسری بر سر کردن زنان، ساختن مسجدها و پشتیبان کلاس‌های درس اسلامی در مدرسه‌های آلمان هستند و اگر کسی از اسلام انتقاد بکند، چپ‌ها وی را به عنوان «راسیست یا نژادپرست» به باد دشنام می‌گیرند. جالب اینجاست که چپ‌ها واژه راسیسم  را چنان به کار می‌گیرند که به « نژاد » اشاره‌ای ندارد،  بلکه تنها اشاره به دین دارد. یعنی چپی‌ها مسلمانان را یک گروه قلمداد می‌کنند، بی توجه به اینکه از کدام نژاد و ریشه و فرهنگی هستند و کوشش می‌کنند  « مسلمان » را چون یک نژاد نوین به دنیا معرفی کنند و همه مسلمانان را در یک دیگ بزرگ می‌افکنند. مسلمانان از سوی چپی‌های غرب به عنوان گروهی معرفی می‌شوند که در کشورهای غربی از سوی دولت‌ها زیر فشار قراردارند.  چپی‌هایی که به اصطلاح برای رهایی ستمدیدگان می‌جنگند مسلمانان را گروهی یافتند که باید برای به دست آوردن حقوق آنها مبارزه کرد. بدین روی چپی‌ها در کشورهای غربی پیکار علیه اسلام هراسی یا اسلاموفوبیا را بر روی پرچم خود نوشتند.
 
 
 
پیوند چپی‌ها و اسلامیون علیه کاپیتالیسم غرب - پیوند میان چپی‌های کشورهای غربی و اسلام بسیار ژرفتر از آن است که ما می‌پنداریم. گروهایی از این چپی‌ها دریافته‌اند که از اسلام می‌توانند برای انتقاد از کاپیتالیسم بهره بگیرند. برای نمونه در کشور ترکیه «گروه ضد سرمایه داری یا آنتی کاپیتالیسم» بنیاد شده است که بسیاری از هموندان آن چپی‌ها هستند. رهبر آنان احسان الیاچیک است که در سال ۱۹۹۵ کتابی با فرنام «اسلام انقلابی» به چاپ رساند. وی در این کتاب می‌گوید: "فرق زیادی میان سوسیالیسم و اسلام وجود ندارد." مسلمان ضد سرمایه داری برای آزادی همه ستمدیدگان مبارزه می‌کند ولی در این راه به ایده آل‌های روشنگری نمی‌پردازد که ۱- حقوق بشر ۲- جدایی سه قوه قانونگزاری، مجریه و دادگستری  و ۳- قدرت در دست مردم است، می‌باشند. اینان آزادی ، برابری و برادری را به کناری می‌نهند و قرآن و جامعه اسلامی را پایه و قاعده سیاست خود می‌دانند. ایده آل‌های آنها در کنار مارکس و لنین و انگلس، محمد پیامبر اسلام است که رهبر آنها در این راه می‌باشد.
 
 
 
این پیوند میان سوسیالیسم و اسلام را نورالدین کیانوری رهبر حزب توده در مقاله‌ای پس از انقلاب اسلامی در روزنامه مردم به چاپ رساند. برای کشورهای غربی پیوند میان اسلام و سوسیالیسم پدیده نوینی است. برای ایرانیان از سال‌های دهه سی این واژگان شناخته شده است و همواره شاهنشاه ایران از اتحاد نامقدس کمونیست‌ها و اسلامیون به ملت ایران هشدار می‌دادند، و آن را اتحاد نامقدس سرخ و سیاه می‌نامیدند. شاهنشاه در این باره برای نمونه به کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور اشاره می‌نمودند که علیه شاهنشاه ایران و حکومت مشروطه با روح الله خمینی همدست شدند. برای کنفدراسیون و خمینی شاه سمبل اجتماع ایران بود که گرایش به غرب داشت و این سمبل و این اجتماع بایستی از میان برداشته شوند تا جامعه اسلامی بر پا گردد. در این میان کنفدراسیون دانشجویان ایرانی و روح الله خمینی خود را به عنوان جنبش آزادی بخش به مردم ایران فروختند و ادعا کردند که آنها ایرانیان را از چنگال استثمار سرمایه داری و آزادی‌های اجتماعی غرب که به آن فحشا می‌گفتند، آزاد خواهند ساخت. خمینی مدعی بود که شاه ایران همه درآمدهای ایران را برای خودش برمی‌دارد و به مردم ایران چیزی نمی‌دهد در صورتی که اگر وی بیاید، روزانه هفتصد تومان سهم پول نفت به در خانه هر ایرانی آورده می‌شود، اتوبوس مجانی می‌شود، خانه مجانی شود، آب و برق مجانی می‌شود و حکومتش حکومت مستضعفین خواهد بود.
 
 
 
کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در آلمان - آورندگان خمینی و جمهوری اسلامی - مهدی خانبابا تهرانی یکی از بنیادگزاران کنفدراسیون دانشجویان ایرانی پس از انقلاب اسلامی نوشت که هموندان کنفدراسیون اصلا آگاهی از جامعه ایران و ارتباطی با جامعه ایران نداشتند و به رفرم‌های بنیادینی  که شاهنشاه ایران انجام داده بود،  توجه نمی‌کردند و هیچگاه درباره آنها گفتگوی سیاسی ننمودند، زیرا بیم آن داشتند که اگر به رفرم‌های شاهنشاه بپردازند، این رفرم‌ها مثبت و پایه‌ای برای مردم ایران باشند و شاهنشاهی که آنها از وی منزجر بودند، تصویری مثبت و محبوب بر جای بگزارد. با اندیشه‌های ویرانگر برای کشور ایران، کنفدراسیون دانشجویان در کشورهای غربی کشاورزان ایران را چنین معرفی می‌کردند، مردمانی بیچاره که با چند خرما در شبانه روز شکم خود را سیر می‌کنند، در جایی که شاه ایران  پول کشور را برای جشن‌ها خرج می‌کند. این تصویر کشاورزان بدبخت و گرسنه ایران را اولریکه ماینهوف هموند گروه تروریستی بادرماینهوف برای پروپاگاندای سیاسی استفاده کرد و نوشت که کشاورزان مهدی آباد خوراکشان کاه در آب خیسانده شده و یا ریشه گیاهان یا هسته خرما و یا ملخ می‌باشد. این تصویر با پروپاگاندای شبانه روزی کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در مغزهای مردم کشورهای غربی حک شد که کشاورزان ایران قطعه‌ای نان ندارند و باید کاه و علف خشک را بخیسانند و با آن سیر شوند و زندگی کنند. تصویر دیگری که کنفدراسیون در غرب علیه شاه ایران به مردم غرب فروختند، از سپاه دانش بود. اولریکه ماینهوف تروریست  در سال ۱۹۶۷ میلادی نوشت: هشتاد و پنج درسد مردم ایران در شهرها و نود و شش درسد روستانشینان بیسواد هستند. ایران از امریکا دو میلیارد دلار کمک مالی برای عمران دریافت کرده است،  ولی مدرسه‌ها و بیمارستان‌هایی که باید از این پول ساخته می‌شدند در هیچ کجا وجود ندارد. اولریکه ماینهوف ادامه می‌دهد که هشتاد و پنج درسد زمین‌های کشاورزی ایران به مالکین تعلق دارد و پس از انقلاب شاه و مردم هفتاد و پنج درسد در دست مالکان بزرگ است، یعنی شاه دروغ می‌گوید و تنها ده درسد از زمین‌های کشاورزی تقسیم شده است. شاه بیش از شش میلیون دلار برای پروپاگاند درباره رفرم‌هایش  در دنیا پول خرج می‌کند، بی آنکه کاری برای ایران و مردم ایران انجام داده باشد. از آنجا که اولریکه ماینهوف هرگز در ایران نبود، این به اصطلاح  اطلاعات دقیق را از یکی از هموندان کنفدراسیون دانشجویی در آلمان، یعنی بهمن نیرومند به دست آورده است. بهمن نیرومند در سال ۱۹۶۷ کتابی در آلمان غربی و به زبان آلمانی به چاپ رساند، فرنام این کتاب «ایران مدل یک کشور در حال توسعه یا دیکتاتوری غرب آزاد » می‌باشد. کتابی که در آن بهمن نیرومند از آغاز تا پایان نوشته است، شاه ایران قاتل است، ایرانیان بیسواد بدبخت و گرسنه هستند، خوراک ایرانیان کاه و علف و ملخ و هسته خرما است، کمک‌های کشورهای غربی به ایران تنها برای خوشگذرانی شاه خرج می‌شود، پول نفت برای خرید اسلحه ویژه شده است و اگر کسی انتقادی بکند بی درنگ دستگیر و بدون دادگاه به زندان افکنده می‌شود.  این کتاب، کتاب مقدس دانشجویان آلمانی شد و تا به امروز این کتاب تصویر ایران و شاه ایران را در غرب تعیین می‌کند. 
 
 
 
بهمن نیرومند هنوز در آلمان زندگی می‌کند و شهروند آلمان است، وی هموند حزب سبزها در آلمان می‌باشد و ماهانه گزارشی درباره ایران برای حزب سبزها می‌نویسد به نام «ایران رپرت» که تعیین کننده  چهره جمهوری اسلامی در مغزهای نمایندگان حزب سبزها در پارلمان آلمان است. در اینجا آشکار می‌شود که چرا پارلمان آلمان پیوسته به دنبال دیالوگ با جمهوری اسلامی است. کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در غرب کماکان مانند گذشته به ویران ساختن ایران ادامه می‌دهد و کوشش می‌کند به هر قیمتی که شده جمهوری اسلامی را بر سر قدرت نگاه دارد و جلوی  تغییر رژیم در ایران را بگیرد.  یعنی هموندان کنفدراسیون دانشجویان ایرانی مانند بهمن نیرومند کوشش می‌کنند که هموندان حزب‌های چپ در اروپا و آمریکا تحت تاثیر قراردهند  تا این حزب‌ها جمهوری اسلامی را پشتیبانی کنند تا این فرقه تبهکار در جایگاه قدرت در ایران بماند. برای نمونه، اینان از اصول گرایان و اصلاح طلبان در ایران می‌گویند، و اینکه باید اصلاح طلبان را پشتیبانی کرد تا این گروه بر سر قدرت آیند و رژیم را انسانی کنند. در حقیقت اصول گرا و اصلاح طلب هر دو دار و دسته آخوند هستند و رژیم با روی کار آمدن اصلاح طلب یا اصول گرایان تغییری نمی‌کند. برای جمهوری اسلامی اصول گرا - اصلاح طلب فقط یک بازی است تا از هدف‌های اهریمنی این رژیم منحرف سازند.
 
 
 
هموندان کنفدراسیون دانشجویان ایرانی و فرزندان آنها که به حزب‌های چپ در غرب راه یافته‌اند هم چنان به پروپاگاندهای خود علیه شاهنشاه ایران ادامه می‌دهند که شاه دیکتاتور خونریزی بود و شورشی که در ایران رخ داد از سوی مردم ایران برآمده است و حکومت کشور ایران باید فرمی از جمهوری داشته باشد. بدین سان دشمنان ایران یا همان هموندان کنفدراسیون دانشجویان ایرانی و فرزندانشان می‌خواهند که فرم حکومت مشروطه شاهنشاهی ایران به هیچ روی به عنوان آلترناتیوی در برابر جمهوری اسلامی در گفتگوها راه یابد. با دروغی که از سوی چپی‌ها که سالیان درازپروپاگاند کردند که جمهوری یعنی دموکراسی می‌خواهند از اینکه مشروطه شاهنشاهی ایران فرم حکومت با دموکراسی است به میان آید را جلوگیری کنند. والاحضرت رضا پهلوی به سوی همه گروه‌ها دست خود را دراز کرد و از همه آنها خواست که گرد هم آییم یگانه شویم و همگی هم سدا و با هم علیه جمهوری اسلامی برپا خیزیم. چگونه پیشنهاد والاحضرت رضا پهلوی می‌تواند به حقیقت بپیوندد زمانی که چپی‌ها جمهوری خلقی را جایگزین جمهوری اسلامی می‌خواهند بنمایند که یعنی دیکتاتوری رهبر برداشته می‌شود و به جای آن دیکتاتوری پرولتاریا در کشورهای کمونیستی.
 
 
 
جمهوری اسلامی شبکه‌های بین المللی نظامی می‌سازد - به جای اینکه نقشه‌های شوم چپی‌ها را بپذیریم، ما ملت ایران می‌بایستی که دوباره به راه مشروطه بازگردیم و قانون اساسی مشروطه را به اعتبار خویش بازگردانیم. بدانیم در قانون اساسی مشروطه قدرت در دست مردم است و از سوی خدا و پرولتاریا نمی‌آید،  سه قوه قانونگزاری مجریه و دادگستری از یکدیگر جدا و مستقل هستند و هر سه در دست رهبر یا رییس حزب کمونیست نیستند و هم چنین  قانون اساسی مشروطه قانونی اساسی است که در آن منشور حقوق بشر آورده شده است و مردم در جلوی قانون برابر هستند. ما باید قانون اساسی مشروطه را چنان ویرایش کنیم که همه ماده‌ها و جمله‌هایی که با زور توپ و تفنگ قاجار و روسیه بدان افزوده شد، از قانون اساسی مشروطه یعنی سرنوشت ملت و کشور ایران بزداییم و آن را به ویرایشی بازگردانیم که نیاکان ما می‌خواستند.
 
با رسانه‌های همگانی بی شماری که جمهوری اسلامی در غرب راه اندازی کرده است، پروپاگاندای خود را در میان ایرانیان خارج از کشور می‌پراکند که بیشترشان در تبعید زندگی می‌کنند و بدین سان می‌توانند در انتخابات  کشورهای غربی را چه برای برگزیدن پرزیدنت و چه برای گزینش نمایندگان پارلمان رخنه کنند و انتخابات را دستکاری نمایند.
 
 
 
جمهوری اسلامی همدستی میان چپی‌ها و اسلامیست‌ها را به عنوان استراتژی سیاست خارجی به کار گرفته است و شبکه چپی و اسلامیست‌ها را گسترش می‌دهد.
 
 
 
در غرب سداهایی را که درباره این اتحاد نامقدس سرخ و سیاه هشدار داده بودند، خاموش ساختند. ولی به تازگی در ماه‌های پایانی سال ۲۰۲۰ میلادی برخی از سیاستمداران از خواب گران چهل ساله اشان بیدار شده‌اند ولی در این میان برخی از سیاستمداران غربی دریافته‌اند که پشت این قتل‌ها و سر بریدن‌ها، سیستمی نهفته است.
 
 
 
اکنون، اینکه اسلام مخالفان خود را از میان بردارد و آنها را جانگداز بکشد، برای مسلمانانی که در غرب زندگی می‌کنند بسیار عادی شده است و آن را حق خود می‌دانند. پس از آنکه این روش اندیشه اسلامی پای گرفت و پایه‌های خود را استوار کرد، اسلامیون در کشورهای غربی چارچوبی بنا کردند که ترورهای بزرگتری را انجام دهند.
 
 
 
بر ما ایرانیان است که سیاستمداران غرب را آگاه سازیم که از سرنوشت تلخ و تاریک ایران و ایرانیان بیاموزند و خطر بزرگی را که از همدستی نیروهای اهریمنی سرخ و سیاه بر می‌آید، جدی بگیرند و با شعارهای پوچ تولرانس و همزیستی مسالمت آمیز کشور خود و در نتیجه جهان را در گردابی هراس آور نیافکنند.
 
  
 
</onlyinclude>
 
</onlyinclude>
  
 
[[رده:مشروطه:صفحه اصلی]]
 
[[رده:مشروطه:صفحه اصلی]]

نسخهٔ ‏۲۲ ژانویهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۸:۲۵


ترور حسنعلی منصور نخست وزیر ایران از سوی فداییان اسلام
منصور نخست‌وزیر ایران
کابینه حسنعلی منصور ۱۳۴۲
کابینه منصور ۱۳۴۳

ترور حسنعلی منصور نخست‌وزیر ایران - در بامداد ۱ بهمن ماه ۱۳۴۳ به سوی حسنعلی منصور نخست‌وزیر ایران جلوی در بزرگ مجلس شورای ملی بهارستان سه گلوله شلیک شد. نخستین گلوله به گلوی نخست‌وزیر خورد و وی بی‌درنگ به زمین افتاد، گلوله دوم به شکم و مثانه منصور شلیک شد. گلوله‌ نخست از سوی محمد بخارایی و گلوله دوم از سوی آخوند سیدعلی اندرزگو هر دو تروریست اسلامی و از هموندان گروه موتلفه اسلامی به نخست‌وزیر شلیک شد. ترور منصور می باید سرآغاز واقعی انقلاب اسلامی در ایران به شمار آید. امروز می دانیم که سران جمهوری اسلامی قاتلان منصور نخست وزیر ایران هستند.

نزدیک ساعت ۱۰ و پانزده دقیقه مرد جوانی که پیراهن تریکو به تن داشت جلوی مجلس شورای ملی ایستاده بود. وی پاکتی به دست داشت که وانمود می‌کرد که نامه‌ای برای دادن به نخست‌وزیر در آن دارد. جلوی مجلس شورای ملی تنها یک استوار و یک سرباز نگهبان دیده می‌شدند. نزدیک ساعت ده و نیم بامداد خودروی شماره یک نخست‌وزیر در برابر مجلس شورای ملی ایستاد، حسنعلی منصور نخست‌وزیر در خودرو را بازکرد و یک پایش را بیرون گذاشت، در این هنگام محمد بخارایی با پاکت در دستش به سوی حسنعلی منصور رفت، استوار نیز به گمان اینکه بخارایی می‌خواهد نامه‌ای به دست نخست‌وزیر بدهد، جلوی بخارایی را نگرفت. به هنگام پیاده شدن نخست وزیر از خودرو، بخارایی دست در جیب خود فرو برد و با تپانچه‌ای به نخست وزیر شلیک کرد و بی‌درنگ پا به فرار گذاشت. استواری که در برابر مجلس ایستاده بود با شنیدن سدای گلوله به دنبال محمد بخارایی دوید و کمی دورتر وی را که به سوی سرچشمه می‌رفت دستگیر کرد.

نخست وزیر حسنعلی منصور که از گردنش خون می‌ریخت، خود را از خودرو بیرون کشید و چند گام جلو رفت، در این هنگام نگهبانان نخست‌وزیر، وی را سوار خودروی مرسدس بنز اسکورت کردند، منصور در سندلی پشت قرارگرفت و در این هنگام سیدعلی اندرزگو تروریست اسلامی، آموزش دیده و تک تیرانداز به سوی خودروی اسکورت تیراندازی کرد، گلوله از شیشه جلوی سمت راست گذشت و به شکم نخست وزیر خورد. خودروی اسکورت آژیرکشان از میدان بهارستان راهی بیمارستان پارس شد. جلوی بیمارستان سه تن از اسکورت نخست‌وزیر زیر بازوی وی را گرفتند و وارد بیمارستان شدند.

یکشنبه ۴ بهمن ماه ساعت ۱۹ و ده دقیقه شاهنشاه به همراه شهبانو برای دیدن منصور نخست‌وزیر به بیمارستان پارس آمدند. آقای هویدا وزیر دارایی و مسئول امور دولت و جواد منصور معاون نخست وزیر به پیشباز شاهنشاه و شهبانو آمدند. در آغاز پزشکانی که برای مشاوره از خارج فراخوانده شده بودند از سوی دکتر شاهقلی به پیشگاه شاهنشاه و شهبانو شناسانده شدند و سپس پزشکان ایرانی نخست وزیر باریافتند. شاهنشاه و شهبانو به اتاقی که نخست وزیر در آن بستری بود رفتند. با دیدن اعلیحضرتین نخست وزیر کوشش کرد که از جا برخیزد ولی شاهنشاه از آن جلوگیری کردند. شاهنشاه و شهبانو نزدیک به پانزده دقیقه بر بالین نخست وزیر ماندند. شاهنشاه به نخست وزیر فرمودند: انشاالله هر چه زودتر بهبود یابید و به خدمت صمیمانه خود به کشور ادامه دهید...ما برای شما دعا می‌کنیم و ولیعهد ایران نیز دیشب برای بهبود حال شما دعا کردند.

سرانجام حسنعلی منصور نخست وزیر ۴۱ ساله ایران پس از ۱۳۲ ساعت تلاش و مبارزه دشوار با مرگ، شب هنگام به ساعت ۲۲ و ۵۵ دقیقه روز ششم بهمن ماه در بیمارستان پارس درگذشت. نخست وزیری که برنامه دولتش اجرای منشور انقلاب ششم بهمن بود، در دومین سالگرد انقلاب شاه و مردم در راه فراهم ساختن رفاه وعدالت مردم ایران جان باخت. کشتن منصور می‌بایستی که هشداری به دولت و شاهنشاه ایران باشد. خطر حکومت شاهنشاهی کهن ایران تنها از چپ و حزب توده نبود بلکه از سوی واپسگرایان اسلامی در کشور اهورایی ایران نیز بود. پس از کشتن حسنعلی منصور نخست وزیر شایسته ایران، دو گروه چپ و اسلامیون به یکدیگر نزدیک تر شدند و توطئه‌های خود را علیه ملت و کشور ایران زیر چتر کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج از کشور و در داخل کشور سازمان دادند.

کشتن منصور از سوی گروه تروریستی موتلفه اسلامی انجام گرفت. در درازای بازپرسی‌ها و بازجویی‌ها و پیگردها نه تنها قاتلان اسلامی را شناسایی کردند بلکه کسانی را که در پشت پرده این توطئه بودند را نیز یافتند. بسیاری از گروه موتلفه اسلامی دستگیر شدند و در برابر دادگاه به زندان ابد محکوم شدند. آخوند سیدعلی اندرزگو شلیک کننده دومین گلوله، گلوله‌ای که منصور را کشت شلیک کرد، توانست به عراق فرار کند و در پناه خمینی به کمپ‌های تروریستی یاسر عرفات در فلسطین برود. حسن یزدی‌زاده نیز متواری شد، و سپس به عراق نزد خمینی گریخت و دنباله آموزش‌های تروریستی و آدمکشی را در فلسطین و لبنان به پایان رساند. با کشتن حسنعلی منصور نخست وزیر، متد اینکه چگونه می‌توان ایجاد فتنه و آشوب و ناآرامی و انقلاب کرد، آشکار شد.

بیشتر کسانی که در دادگاه منصور به زندان ابد محکوم شدند در هرج و مرج روزهای آشفته در کشور ایران در سال ۲۵۳۷ شاهنشاهی از زندان بیرون آمدند و در حکومت اسلامی که یک شبه برپا شد، همه مقام‌های مهم و کلیدی کشور ایران را به دست گرفتند. تنها سید علی اندرزگو که گلوله مرگ آور را به حسنعلی منصور شلیک کرد در شهریور ماه ۲۵۳۷ شاهنشاهی در درگیری مسلحانه با پلیس نابود شد ولی دیگر هموندان موتلفه و دیگر گروه‌های اسلامی زنده ماندند و تک تک آنها را پست و مقام های کشوری و لشکری را به دست گرفتند. کسانی مانند: یحیی آل‌اسحاق، محمدصادق اسلامی، محمدصادق امانی، اسدالله بادامچیان، مهدی بهادران، سید علی‌اکبر پرورش، محمدنبی حبیبی، حمیدرضا خصوصی ثانی، محسن رفیقدوست، عزت شاهی، جعفر شحونی، احمد شهاب، مهدی عراقی، حبیب‌الله عسکراولادی، حسن غفوری فرد، جلال‌الدین فارسی، محمد کچویی، مهدوی کنی، اسدالله لاجوردی، مرتضی مطهری، سیدمصطفی میرسلیم، امیررضا واعظی ‌آشتیانی و بسیاری دیگر کشور ایران را اشغال کردند. آشکار است که پیش نیاز داشتن پست و مقام در حکومت اسلامی شریک بودن در ترور و قتل است.

این نوشتار را بخوانیم و از نخست‌وزیر شایسته ایران حسنعلی منصور یاد آوریم - جاوید شاه - پاینده ایران