اوحدی مراغهای (غزلیات)/نفسم گرفت ازین غم، نفسی هوای من کن
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۵۱ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (نفسم گرفت ازین غم، نفسی هوای من کن) از اوحدی مراغهای |
' |
نفسم گرفت ازین غم، نفسی هوای من کن گر هم فتاد بردم،بدهی دوای من کن دگری بهای خویش ار نستاند از تو بوسه تو ز بوسه هر چه داری همه در بهای من کن نه رواست زشت کردن به جز ای خوبکاران دل من چه کرد با تو؟ تو همان بجای من کن چو ز گردنم گشودی گره دو دست سیمین سر زلف عنبرین را همه بند پای من کن دل این بهانهجویان بگریزد از غم تو تو حوالت غم خود به در سرای من کن چه زنی به تیغ و تیرم؟ چه نخواهم از تو بوسی رخ چون سپر که داری سپر بلای من کن به دو روزه آشنایی چه نهی سپاس بر من؟ رخت آشناست، حالی، دلت آشنای من کن همه پیرهن قبا شد ز غم تو بر تن من تو ز ساعد و بر خود کمر و قبای من کن چو بلای اوحدی را ز سر تو دور کردم همه عمر تا تو باشی برو و دعای من کن