اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/باشد آن روز که گویم به تو راز دل خویش؟

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۲۶ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکت‌ها) (clean up using AWB)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) (باشد آن روز که گویم به تو راز دل خویش؟)
از اوحدی مراغه‌ای
'


باشد آن روز که گویم به تو راز دل خویش؟ یا کنم بر تو بیان شرح نیاز دل خویش؟ دوستی کو و مجالی؟ که برو عرضه کنم قصه‌ی درد و غم دور و دراز دل خویش چشم بربستم و از دیده و دل دور نه‌ای چون ببندم به حیل دیده‌ی باز دل خویش؟ گر شبی پیش خودم بار دهی بی‌اغیار بر تو خوانم همه تحقیق و مجاز دل خویش از سر عربده برخیز و بر من بنشین تا زمانی بنشانم بتو آز دل خویش کس چه داند که چه بر سینه‌ی من می‌گذرد؟ من شناسم اثر گرم و گداز دل خویش اوحدی تا روش قامت زیبای تو دید جز به سوی تو ندیدست نیاز دل خویش