اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/چون دو زلفش سر بر آن رخسار گلگون می‌نهند

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۵۷ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکت‌ها) (clean up using AWB)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) (چون دو زلفش سر بر آن رخسار گلگون می‌نهند)
از اوحدی مراغه‌ای
'


چون دو زلفش سر بر آن رخسار گلگون می‌نهند آه و اشک من سر اندر کوه و هامون می‌نهند از لب چون خون و آن روی چو آتش هر دمی این دل شوریده را در آتش و خون می‌نهند دور بینانی که دیدند آب خیز چشم من دامنم را چون کنار آب جیحون می‌نهند ساقیان مجلس عشق از برای قتل ما در لب خود نوش و اندر باده افیون می‌نهند در دل ما جای دارند این شگرفان روز و شب گر چه ما را از میان کار بیرون می‌نهند مدعی گفت: اوحدی باز آمدست از عشق او زیر دیگ عشق او خود آتش اکنون می‌نهند قصه‌ی دلسوز ما قومی که دیدند، ای عجب! بر دل ما تهمت آسودگی چون می‌نهند؟