اوحدی مراغهای (غزلیات)/ز هجر او دل من هر زمان به دست غم افتد
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۴۱ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (ز هجر او دل من هر زمان به دست غم افتد) از اوحدی مراغهای |
' |
ز هجر او دل من هر زمان به دست غم افتد تنم ز دوری او در شکنجهی ستم افتد شبی که قصهی درد دل شکسته نویسم ز تاب سینه بسوزم که سوز در قلم افتد قدم بپرسشم، ای بت، بنه، که چون تو بیایی زمن دریغ نیاید سری که در قدم افتد رها مکن که: به یک بارگی ز پای درآیم که در کمند تو دیگر چو من شکار کم افتد چو رشته شد تنم از هجر رشتهی زلفت چه خوش بود سر این رشتها، اگر به هم افتد! اگر به دست من افتد ز طرهی تو شکنجی چنان شناس که: گنجی به دست بیدرم افتد چو اوحدی بوجود تو زنده شد به غم تو وجود او چه تفاوت کند که در عدم افتد