محتشم کاشانی (غزلیات)/سروی از یزد گذر کرد به کاشانهی ما
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (سروی از یزد گذر کرد به کاشانهی ما) از محتشم کاشانی |
' |
سروی از یزد گذر کرد به کاشانهی ما که ازو چون ارم آراسته شد خانهی ما با دلی گرم نشاط آمد و از حرف نخست گشت افسرده دل از سردی افسانهی ما فتنه را سلسله جنبان نشد آن زلف که هیچ اعتباری نگرفت از دل دیوانهی ما به شراب لبش آلوده نگردید که دید پر ز خوناب جگر ساغر و پیمانهی ما مرغ طبعش طیران داشت چو بر اوج غرور پیش او بود عبث ریختن دانهی ما گرد تکلیف نگشتم از آن رو که نبود لایق پادشهی بزم گدایانهی ما محتشم چرخ گدای در ما گشتی اگر شدی آن گنج روان ساکن ویرانهی ما