محتشم کاشانی (غزلیات)/از قید عهد بندهی تو خود رسته بودهی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (از قید عهد بندهی تو خود رسته بودهی) از محتشم کاشانی |
' |
از قید عهد بندهی تو خود رسته بودهی عهدی نهفته هم به کسی بسته بودهی خواب گران صبح خبر داد ازین که دوش در بزم کرده آن چه توانسته بودهی مرغ دل آن نبود که ناید به دام تو گویا تو بیمحل ز کمین جسته بودهی آوردهای بپرسش حالم رقیب را خوش ملتفت به حال من خسته بودهی گفتن چه احتیاج که غیری نبوده است در خانه دلم که تو پیوسته بودهی گفتی دلت که برده ندانستهام بگو در دلبری تو این همه دانسته بودهی در برم بهر خدمت شایسته رقیب ای محتشم تو این همه بایسته بودهای