محتشم کاشانی (غزلیات)/صیدی که لعب عشق فکندش به بند تو
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (صیدی که لعب عشق فکندش به بند تو) از محتشم کاشانی |
' |
صیدی که لعب عشق فکندش به بند تو ضبط تو دید و جست برون از کمند تو ای پای تا به سر چونی قند دلپسند افغان که طعمهی مگسانست قند تو دست مرا که ساختهای زیر دست غیر کوتاه به ز میوهی نخل بلند تو چند افکنی در آتش سوزان دل مرا هست این سیاه روز دل من پسند تو ای مادر زمانه ببین کز خلاف عهد با من چه میکند خلف ارجمند تو دل برگرفتی ز تو جانا اگر بدی در سینهی من آن دل هجران پسند تو تلخی مکن که خنده نگهداشتن به زور میبارد از لب و دهن نوشخند تو امروز کو که باز بتر بیندت به من بدگوی من که دوش همی داد پند تو چون محتشم بسی ز ندامت بسر زدم دستی که میزدم به عنان سمند تو