محتشم کاشانی (غزلیات)/چون شدم صیدت به گیسوی خودت دربند کن
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (چون شدم صیدت به گیسوی خودت دربند کن) از محتشم کاشانی |
' |
چون شدم صیدت به گیسوی خودت دربند کن تا ابد با خود به این قیدم قوی پیوند کن ای گل رعنا برای عندلیب بینصیب نیست گر بوئی به رنگی از خودت خورسند کن تلخی شیرین لبان ناموس را خوش مایهایست تا توانی زهر باش ای شوخ و کار قند کن ای مسیحا دم که صد بیمار در پی میروی یک نفس بنشین دوای دردمندی چند کن کعبهی مقصودی الحق سر زگمراهان مپیچ قبلهی حاجاتی آخر رو به حاجتمند کن میرود ای مادر ایام کار ما ز دست یک سفارش از برای ما به این فرزند کن اعتمادت نیست گر بر عهدهای محتشم خیز و هر یک عهد او محکم به صد پیوند کن