محتشم کاشانی (غزلیات)/بس که همیشه در غمت فکر محال می‌کنم

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۳۰ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۰۹:۴۵ توسط PedramBot (گفتگو | مشارکت‌ها) (ورود خودکار مقاله)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' محتشم کاشانی (غزلیات) (بس که همیشه در غمت فکر محال می‌کنم)
از محتشم کاشانی
'


بس که همیشه در غمت فکر محال می‌کنم هجر تو را ز بی‌خودی وصل خیال می‌کنم شب که ملول می‌شوم بر دل ریش تا سحر صورت یار می‌کشم دفع ملال می‌کنم او ز کمال دلبری زیب جمال می‌دهد من ز جمال آن پری کسب کمال می‌کنم زلف مساز پرشکن خال به رخ منه که من چون دگران نه عاشقی با خط و خال می‌کنم من که به مه نمی‌کنم نسبت نعل توسنت نسبت طاق ابرویت کی به هلال می‌کنم شیخ حدیث طوبی و سدره کشید در میان من ز میانه فکر آن تازه نهال می‌کنم مجلس یار محتشم هست شریف و من در آن جای خود از پی شرف صف نعال می‌کنم