محتشم کاشانی (غزلیات)/منم آن گدا که باشد سر کوی او پناهم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (منم آن گدا که باشد سر کوی او پناهم) از محتشم کاشانی |
' |
منم آن گدا که باشد سر کوی او پناهم لقبم شه گدایان که گدای پادشاهم شده راست کار بختم ز فلک که کرده مایل به سجود سربلندی ز بتان کج کلاهم لب خواهشم مجنبان که تمام آرزویم به تو در طمع نیفتم ز تو هم تو را نخواهم فلک از برای جورم همه عمر داشت زنده چه شد ارتو نیز داری قدری دگر نگاهم به غضب نگاه کردی و دگر نگه نکردی نگهی دگر خدا را که خراب آن نگاهم ز سیاست تو گشتم به گناه اگرچه قایل به طریق مجرمانم نکشی که بیگناهم شه محتشم کش من چو کمان رنجشم را به ستیزه سخت کردی حذر از خدنگ آهم