محتشم کاشانی (غزلیات)/آهوی او که بود بیشه دل صید گهش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (آهوی او که بود بیشه دل صید گهش) از محتشم کاشانی |
' |
آهوی او که بود بیشه دل صید گهش میگدازد جگر شیر ز طرز نگهش از بدآموزی آن غمزه نمیگردد سیر ناز کافتاده به دنبالهی چشم سیهش دو جهان گشته به حسنی که اکر در عرصات به همان حسن درآید گذرند از گنهش مه جبینی ز زمین خاسته کز قوت حسن پنجه در پنجهی خورشید فکند است مهش وای بر ملک دل و دین که شد آخر ز بتان نامسلمان پسری فتنهگری پادشهش چکند گر نکند خانهی مردم ویران پادشاهی که به جز فتنه نباشد سپهش محتشم در گذر آن چشم که من دیدم دوش جبرئیل ار گذرد میزند از غمزه رهش