مثنوی معنوی/دعوی طاوسی کردن آن شغال کی در خم صباغ افتاده بود

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۱۰ آوریل ۲۰۱۲، ساعت ۱۷:۳۰ توسط Farhad (گفتگو | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دفتر سوم مثنوی (دعوی طاوسی کردن آن شغال کی در خم صباغ افتاده بود)
از مولوی
'


و آن شغال رنگ‌رنگ آمد نهفت بر بناگوش ملامت‌گر بکفت
بنگر آخر در من و در رنگ من یک صنم چون من ندارد خود شمن
چون گلستان گشته‌ام صد رنگ و خوش مر مرا سجده کن از من سر مکش
کر و فر و آب و تاب و رنگ بین فخر دنیا خوان مرا و رکن دین
مظهر لطف خدایی گشته‌ام لوح شرح کبریایی گشته‌ام
ای شغالان هین مخوانیدم شغال کی شغالی را بود چندین جمال
آن شغالان آمدند آنجا بجمع همچو پروانه به گرداگرد شمع
پس چه خوانیمت بگو ای جوهری گفت طاوس نر چون مشتری
پس بگفتندش که طاوسان جان جلوه‌ها دارند اندر گلستان
تو چنان جلوه کنی گفتا که نی بادیه نارفته چون کوبم منی
بانگ طاووسان کنی گفتا که لا پس نه‌ای طاووس خواجه بوالعلا
خلعت طاووس آید ز آسمان کی رسی از رنگ و دعویها بدان