مثنوی معنوی/داستان آن درویش کی آن گیلانی را دعا کرد کی خدا ترا به سلامت به خان و مان باز رساناد

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۱۵ مارس ۲۰۱۲، ساعت ۲۲:۰۷ توسط Farhad (گفتگو | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دفتر ششم مثنوی (داستان آن درویش کی آن گیلانی را دعا کرد کی خدا ترا به سلامت به خان و مان باز رساناد)
از مولوی
'


گفت یک روزی به خواجه‌ی گیلیی نان پرستی نر گدا زنبیلیی
چون ستد زو نان بگفت ای مستعان خوش به خان و مان خود بازش رسان
گفت خان ار آنست که من دیده‌ام حق ترا آنجا رساند ای دژم
هر محدث را خسان باذل کنند حرفش ار عالی بود نازل کنند
زانک قدر مستمع آید نبا بر قد خواجه برد درزی قبا